Skip to main content

با تأسف بسیار خبر درگذشت همایون ارشادی برایم بسیار غافلگیرکننده بود. هیچ‌کس از بیماری‌اش خبر نداشت. من همین یک ماه پیش او را در چند مراسم دیدم، از جمله چند شب از شب‌های بخارا که علی دهباشی برگزار کرده بود، یا مراسم‌های یادبودی که کانون کارگردانان ترتیب داده بودند. همایون همیشه با علاقه و احترام در این مراسم‌ها شرکت می‌کرد، چون برای همکارانش ارزش قائل بود.

در هفته‌های آخر، متوجه شدم چهره‌اش کمی ضعیف شده، اما هرگز فکر نمی‌کردم بیماری‌ای به آن شدت داشته باشد. بعدها فهمیدم که گرفتار سرطان شده بود. همایون انسانی بسیار دوست‌داشتنی، باوقار و متشخص بود. از همان برخورد اول می‌شد فهمید که از خانواده‌ای اصیل آمده و تربیت درستی داشته. او تحصیل‌کردهٔ ایتالیا بود، ذهنی دانشگاهی داشت و برای زندگی‌اش برنامه‌ریزی می‌کرد. همیشه می‌دانست در سینما چه می‌خواهد و یادگیری برایش اصل بود. حتی اگر در فیلمی بازی می‌کرد که خوب از آب درنمی‌آمد، می‌گفت: «برای من اما آموزنده بود.»

بعد از بازی در فیلم «بادبادک‌باز»، جایگاهش به‌عنوان یک بازیگر باکلاسِ جهانی هم تثبیت شد. او بازیگری عاطفی بود. یادم هست در یکی از پروژه‌ها، وقتی دید فیلمبردار دوربین را روی کمرش می‌گذارد، انبار خانه‌اش را زیر و رو کرد تا کمربندی مناسب برایش پیدا کند که آسیبی نبیند. این میزان از توجه و همدلی، در همایون نهادینه شده بود.

ما جلساتی هم دربارهٔ کتاب عباس کیارستمی داشتیم، کتابی که ژان میشل فرودون و آنیس دویکتور نوشته بودند و خواهر همایون، خانم طوفان گرکانی، آن را ترجمه کرده بود. بحث‌های بسیار خوبی در آن جلسات شکل گرفت.

همایون بازیگری بود که نقش را زندگی می‌کرد، نه اینکه فقط بازی کند. با چشم‌ها و چهره‌اش حرف می‌زد. یادم هست وقتی کیارستمی او را برای «طعم گیلاس» انتخاب کرد، همایون با تردید گفت: «من که بازیگر نیستم، شاید بد بازی کنم.» و کیارستمی پاسخ داد: «اگر بازی‌ات بد شد، مقصر تو نیستی، منم که نتوانسته‌ام از تو بازی بگیرم.» این جمله، به‌نظرم کلید فهم بازیگریِ زنده‌یاد همایون ارشادی است.

طعم گیلاس

او در ایتالیا معماری خوانده بود و به ایران برگشته بود با رؤیای خواننده شدن. کیارستمی از او خواست نقش مهندسی را بازی کند که در ایتالیا درس خوانده و به ایران برگشته، نقشی که عملاً خودِ همایون بود. البته نخستین فیلمش «کاکادو» به کارگردانی تهمینه میلانی بود که در آن هم نقش مهندس نقشه‌بردار را داشت.

همایون اصالتاً اراکی بود، نه اصفهانی، اما در شهرهای مختلفی زندگی کرده بود: اصفهان، شیراز، اهواز، تهران، و حتی مدتی در اروپا و کانادا. مدرک لیسانس معماری‌اش را از ایتالیا گرفته بود و مدتی هم با خواهرش گالری مبلمانی داشت که در آن مبلمان‌های قدیمی را بازسازی می‌کردند. در کارنامه‌اش فیلم‌های مهمی دیده می‌شود: «بادبادک‌باز» مارک فوستر، «درخت گلابی» داریوش مهرجویی، «آگورا» آلخاندرو آمنابار، «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» کاترین بیگلو، و فیلم عاشقانهٔ «علی و نینو». این‌ها همه نشان می‌دهد که همایون انتخاب‌های هوشمندانه‌ای داشت.

به‌نظرم نسل بازیگرانی مثل همایون ارشادی در سینمای ایران تکرارناپذیرند. آن‌ها شانس همکاری با کارگردانان بزرگ را داشتند، اما مهم‌تر از آن، تلاش می‌کردند در فیلم‌های خوب بازی کنند. اگرچه در کارنامه‌شان آثار ضعیف هم هست، اما اعتبارشان را مدیون انتخاب‌های درست و فیلم‌های ارزشمندی هستند که در آن‌ها حضور داشتند.

همایون انسانی آرام، بااخلاق، و صبور بود. تنوع فیلم‌هایی که در آن‌ها بازی کرد، نشان‌دهندهٔ روحیهٔ همکاری و انعطاف‌پذیری‌اش بود. او با کارگردان‌هایی با دیدگاه‌های متفاوت کار کرد و همین باعث شد کارنامه‌اش پربار و ماندگار شود. روحش شاد.