ناصر تقوایی، هنرمند بیبدیلِ سینمای ایران در عرصههای ادبیات، سینما و عکاسی، از جمله فیلم سازانی است که تعداد آثارش کم، اما تأثیرش عمیق است. کارگردانی که با وسواس، تصویر میساخت و با وسعتِ اندیشه روایت میکرد؛ به گونهای که هر اثرش بهاندازهٔ یک مکتب سینمایی ارزش دارد. نام او برای دوستداران سینمای ایران با دقت، جزئینگری و نگاه انسانی مترادف است. چهرهٔ ارزشمندی از نسل کارگردانانی که در دهههای ۵۰ و ۶۰، درک تازهای از روایت و تصویر را به سینمای ایران وارد کرد. فیلمِ «آرامش در حضور دیگران» نخستین تجربه بلندِ سینمائیش را او بر اساس داستانی از غلامحسین ساعدی ساخت؛ فیلمی که در زمان خود توقیف شد؛ اما سالها بعد بهعنوان یکی از جسورانهترین آثار اجتماعیِ سینمای ایران شناخته شد. تقوایی در این فیلم نهفقط نقدی اجتماعی, بلکه روانکاوانه درموردِ جامعهای در حال فروپاشی را به تصویر کشیده بود.

اما شاهکار او بیتردید «ناخدا خورشید» است؛ اقتباسی از رُمانِ «داشتن و نداشتن» نوشتهٔ ارنست همینگوی، که در جنوب ایران و خلیج فارس، بومیسازی شده بود. این فیلم بهدرستی «درسنامهٔ اقتباسُ ادبی در سینمای ایران» لقب گرفته است. بازیهای دقیق، فضاسازی، لهجهها، نورِ جنوب، و تصویر مردی تنها که در جدال با فقر و قدرت میجنگد، همهچیز را به یک افسانهٔ سینمایی بدل کردهاند. تقوایی در ناخدا خورشید، از همینگویِ غربی، روایتی ایرانی ساخت؛ از دل خلیج فارس و با روحی شرقی؛ فیلمی که در آن شجاعت، رفاقت و اخلاق در برابر زور و فساد قد علم می کند. ناخدایِ او، مردی است از تبارِ همان انسان های صبورِ جنوب که در دل توفان، نجیب میماند. این فیلم نه تنها یکی از قلههای سینمای ایران، بلکه نمونهای استثنایی از چگونگیِ «اقتباس خلاق» بود؛ اقتباسی که در آن ادبیات و سینما به توازن می رسند.

سریال «دایی جان ناپلئون» نیز محبوبترین اثر تقوایی در میان مردم است؛ اقتباسی از رُمانِ ایرج پزشکزاد، که طنز، سیاست و عشق را در دل یک خانواده ایرانی به تصویر میکشد. تقوایی در این سریال، با نگاهی بیرحم و در عین حال مهربان، روانِ جمعیِ ایرانیان را روایت کرد؛ جامعهای که همیشه به دنبالِ «توطئه» است تا شکست خود را توجیه کند. کسانی که رُمان دایی جان ناپلئون را خواندهاند، درک میکنند که سریالِ تقوایی صرفاً ترجمهای تصویری از متن نیست؛ او اثر را بازآفرینی کرده، شخصیتها را جان بخشیده و فضایی خلق کرده که به متن وفادار است؛ اما آن را ارتقا میدهد. در مجموعهٔ فراموش نشدنی دایی جان ناپلئون، تقوایی طنز اجتماعی را به مرتبه ادبیات کلاسیک رسانده و با نگاهی دقیق و مهربان، جامعه ای را تصویر کرده که در سایه خودفریبی و سوءظن تاریخی زیست میکند. تقوایی توانسته رُمان ایرانی را به تصویر درآورد بی آن که از روح کلام جدا شود. مجموعهای که هنوز هم، پس از نیم قرن، معیار سنجش دقت، ظرافت و صمیمیت در اقتباس تلویزیونی است.

دایی جان ناپلئون
پیشینه ادبی تقوایی در شکلگیری سبکاش نقش حیاتی داشت. او نویسندهای بود که دانش عمیقی از ادبیات فارسی و جهانی داشت و همین امر باعث شد که با انتقال آن به فیلمسازی، کیفیتی منحصربهفرد پیدا کند. او در این تحول، با تصاویر مینوشت و شاتهای سینماییاش موزون و متوالی بودند. این یکپارچگی میان نثر و سینما، او را برای خلق موفقترین اقتباسهای ادبی مهیا کرد. با این وصف او تنها یک فیلم ساز نبود؛ از جنس نویسندگان و روشنفکرانی بود که با زبان تصویر میاندیشید. سینمای ایران پیش از او «دوربین» داشت، اما «نگاه» نداشت. او این نگاه را از دل ادبیات و تجربهٔ زیستهاش در جنوبِ ایران، از بوی نفت و نمکِ دریا، از گرمای خاک آبادان، از تنهایی و نجابت مردمانش بیرون کشید؛ به ویژه آن که پیش از ورود به سینما یکی از آغازگرانِ جریانِ «ادبیات کارگری» در ایران به حساب میآمد.
در فیلم ها و نوشتههایش، انسان ایرانی نه تیپ بود و نه شعار، بلکه شخصیتی با ریشه، با حافظه و با روح بود. تقوایی از نسل مولفانی بود که باور داشتند سینما فقط صنعت نیست؛ اندیشه است. او با همان وسواس نویسنده وارش، به ساختار درام و زبان گفت وگو در سینمای ایران جان تازه ای بخشید. تقوایی برای نسل جدید سینماگران نه فقط یک استاد، بلکه الگویی از صبر و اصالت است که با نگاه ژرف، انسان و جامعه را در قاب های سینمایی به تصویر کشید. او به ما آموخت که سینما فقط ابزار سرگرمی نیست، بلکه راهی برای فهم زندگی است. در جهان او جزئیات، نور، لهجه، و حتی سکوت حامل معنا هستند.
ناصر تقوایی مردی بود که میان ادبیات و سینما پُل زد، میان شرق و غرب گفت وگویی در تصویر برپا کرد، و میان مردم و اندیشه پیوندی دوباره ساخت. تقوایی رفت؛ اما نگاهش ماند.

