ابتدا این را روشن کنم که شخصاً به داوریهای مرسوم در امر هنر، ازجمله در سینما، باور ندارم و معتقدم “زمان” داور اصلی و نهایی در این عرصه است. اما قبول دارم جوایز مختلفِ تخصصی و ملی و بینالمللی، با درجاتِ مختلفِ اعتبار، میتوانند هم در گرمی و رونقِ بازارِ سینما مؤثر باشند و هم احتمالاً توجهِ صاحبنظران و افکار عمومی را به تجربیاتِ متفاوت و معرفیِ استعدادهای نوظهور جلب کنند.
جایزۀ آکادمیِ اسکار البته با اتکا به نقشِ هالیوود و صنعت سینمای آمریکا در سطح جهانی و به دلیلِ ظرفیتها و بازتابهای تبلیغاتی اجرای مراسمِ سالانهاش در رسانهها و افکار عمومیِ کشورهای پرشمار، شهرت و جایگاه ویژهای در میانِ جوایز سینماییِ جهان دارد که عمدتاً ناشی از پیامدهای مالی و اقتصادیِ جوایز بر افزایشِ فروشِ آثار و ادامۀ فعالیتِ حرفهایِ سینماگرانِ برگزیده است. معمولاً سلیقه و رویکردِ غالب در آکادمی، توجه به سینمای عامهپسند است. البته طبعاً شرایط و هیجاناتِ اجتماعی و سیاسی هم گهگاه بر انتخابِ اعضای آکادمی بیتأثیر نبوده و نیست، چه در مورد فیلمهای هالیوود و چه در مورد آثارِ بخشِ “فیلمهای خارجی زبان”، که از ۱۹۵۶ (۱۳۳۵ خورشیدی) یک جایزۀ اسکار برایش درنظر گرفته شده است.

مطرح شدنِ نام برندۀ اسکارِ این بخش، که از ۵ سال پیش عنوانِ آن به “فیلمهای بینالمللی” تغییر پیدا کرده، علاوره بر امتیازاتی که برای آن سینماگر در پی دارد، اعتباری ضمنی هم نصیبِ کشورِ معرفیکنندۀ فیلم میکند. درعینحال برخی آثار و بعضی فیلمسازان در دورههایی و در کشورهایی گرفتار و درگیر با ساختار یا مدیریتِ سیاسی/اجتماعیِ حاکم بر کشورشان بودهاند و اغلبْ قربانیِ وضعیتی غیر دمکراتیک شدهاند و از حضوری که شرایطش را داشتهاند، محروم ماندهاند. موردِ ایران و اسکار، اولین و تنها مورد نیست. به همین دلیل بارها شاهد معرفیِ فیلمی ساختهشده در یک کشور، از سوی کشور دیگری به آکادمی بودهایم. آخرین نمونهاش هم اتفاقاً یک فیلم ایرانی بوده!؛ «دانۀ انجیر معابد» ساختۀ محمد رسولاُف که با وجودِ فیلمبرداریِ کامل در ایران، به دلیلِ انجامِ مراحلِ پستولید در آلمان و شرکای آلمانی در تهیۀ فیلم، سال گذشته توانست به نمایندگی از کشور آلمان به آکادمی معرفی شود.
بهنظر میرسد با توجه به این مسئله و برای چنین مواردی، بهتر است آکادمی در مقرراتِ انتخابِ آثارِ این بخش، تجدید نظر کند. احتمالاً سینماگرانی هم که دغدغۀ برطرف کردنِ شرایطِ غیردمکراتیک در کشورِ خودشان و حفظ حقوقِ همکارانشان را دارند، دیر یا زود خواستارِ تغییراتی در مقرراتِ موجود میشوند. و اما ماجرای معرفیِ همزمانِ چهار فیلم از چهار سینماگرِ ایرانی به اسکارِ امسال. این پدیدۀ بینظیر در تاریخ اسکار، هم مصداقی است از وضعیتی که در بالا اشاره کردم و هم میتواند یک تصادف و اتفاقِ ساده تلقی شود. هر کدام از فیلمهای مزبور شرایط ویژهای داشتند و درعینحال همه گرفتارِ نکتهای کلیدی و مهم هستند که توضیح خواهم داد.
تکلیفِ فیلم «علتِ مرگ: نامعلوم» ساختۀ علی زرنگار ، کاملاً معلوم است! در همان چارچوبِ همیشگیِ قواعدِ انتخاب فیلم برای اسکار، طبق مقرراتِ سالهای قبل، توسط یک هیأت از سینماگرانِ ایرانیْ انتخاب و از سوی “فارابی” یک نهاد سینماییِ دولتی، به آکادمی معرفی شده است. این فیلمْ تابع مقرراتِ مرسوم و حاکم، دارای مجوزِ رسمیِ ساخت و پروانۀ رسمیِ نمایش بوده است. ظاهراً مسیرِ انتخاب و معرفی، کاملاً عادی و موجه است؛ البته اگر بپذیریم که بعضی سینماگرانِ کشور به دلیلِ نپذیرفتنِ مقرراتی که عادلانه و فرهنگی و منطبق بر حقِ آزادیِ بیان نمیدانند – الزام به دریافتِ مجوز ساخت و نمایش- از دایرۀ رقابت باید کنار گذاشته شوند، که شدند و فیلمهایشان ارزیابی نشود که نشد.
![]()
منظورم مثلاً فیلم «یک تصادف ساده» ساختۀ جعفر پناهی است که به استنادِ خلاصه قصۀ فیلمنامه، با نگاهیِ جسورانه، انساندوستانه و چالشبرانگیز به مضمونی سیاسی/اجتماعی، بدون کسبِ اجازه! در ایران ساخته شد و منتظرِ اجازۀ نمایش! هم ننشست و بالاخره با توجیهی مشابهِ معرفیِ فیلمِ «دانۀ انجیرِ معابد» از طرف کشورِ فرانسه رسماً راهی اسکار شد. این فیلم به لحاظ شرایطِ بسیارِ مؤثرِ کسبِ جوایز متعدد از جشنوارههای مختلف و داشتنِ پخشکنندۀ قوی، شانسِ زیادی دارد برای تصاحبِ مجسمۀ طلاییِ اسکار؛ که در آنصورت البته افتخارش به نامِ کشورِ فرانسه ثبت میشود.

یک تصادف ساده
«خرگوش سیاه، خرگوشِ سفید» آخرین ساختۀ شهرام مکری هم خارج از مقرراتِ کذایی! اصلاً در کشور دیگری تولید و فیلمبرداری شد و در یک اقدامِ غافلگیرکننده، نهادِ سینماییِ کشورِ محلِ تولیدِ فیلم، با انتخاب این فیلم به عنوانِ نمایندۀ رسمی تاجیکستان، موجب شد سومین فیلمِ ساخته شده توسطِ یک سینماگر و عواملِ اصلیِ ایرانی، به فهرستِ فیلمهای خارجیِ معرفی شده به اسکار وارد شود. فعلاً نمایشِ فیلم در جشنوارههای معتبرِ سینمایی ادامه دارد و فقط اخبار آن گاهی در رسانههای ایران منتشر میشود. بسیاری از علاقهمندانِ فیلمهای شهرام مکری، همچنان مشتاقِ تماشای اثر دیگری از او و تجربههای بدیعاش در روایت و زبانِ سینما هستند.

خرگوش سیاه، خرگوشِ سفید
علیرضا خاتمی که تجربیاتی در سینمای ایران داشته و حدود بیست سال قبل از ایران مهاجرت کرده با فیلم «چیزهایی که میکُشی» از کانادا در فهرست سینماگرانِ بخش فیلمهای خارجیِ اسکار حضور دارد. پیش از این هم در کانادا فیلمهایی ساخته؛ هرچند که لوکیشهایشان لزوماً در کانادا نبوده است. به هرحال فیلمسازی کانادایی محسوب میشود. اما میشد انتظار داشت که آن جوانِ با استعداد برای ساختنِ فیلمهای موردِ نظرش در شرایطی قابل قبول، مجبور نباشد ایران را ترک کند.
به این ترتیب نه نقشه و توطئهای! در کار بوده و نه قرار است که هر سال چنین اتفاقی تکرار شود. صرفاً یک تصادف ساده رخ داده است! اما همین تصادفِ ساده در واقعْ ریشه در یک علت مشخص و آشکار دارد: «سوءمدیریت و ناکارمدیِ مدیرانِ سینمایی، فرهنگی، امنیتی، سیاسی و…» که توضیحاش، از فرط تکرار، انگار ضرورتی ندارد. دیگر همه میدانند و هر کس به زبانی این نکاتِ بدیهی را فریاد کردهاست که ساختنِ آزادانۀ فیلم، مانند هر اثر هنریِ دیگر، حقِ مسلم همۀ فیلمسازان است و نمایشِ آثار هنری، از جمله فیلمها، اساساً و قاعدتاً آزاد است.

چیزهایی که میکُشی
فیلمی هم که باید برای اسکار انتخاب شود، نباید ابتدا از فیلترهای ویژهای عبور کرده باشد تا اصلاً اجازۀ ساختهشدن پیدا کند و تازه بعد از آمادۀ نمایش شدن، چند سال بدونِ هیچ دلیلِ عقلانی و روشنی در محاقِ توقیف بماند و بعد باز بدون هیچ توضیحی در یک فرایندِ کمابیش سورئالیستی! نه تنها به نمایشِ عمومی در بیاید، که به عنوانِ نمایندۀ رسمی جمهوری اسلامی ایران به آکادمیِ اسکار معرفی هم بشود!!!
ضرورتی ندارد در اینباره وقت خودمان و افکار عمومی را تلف کنیم. این وضعیت ناشی از یک ناکارآمدی و نابهجاییِ بسیار عمیقتر و گستردهتر در ارکان و شالودۀ مدیریتی نظامِ سیاسیِ حاکم است که ماجرای اسکار و خسارتهای فرهنگیاش جلوۀ بسیار کوچک و ناچیزی از آن بهشمار میرود. خسارتهای اصلیتر و اساسیتر به این سرزمین و ما مردم، حاصلِ چند دهه حاکمیت و استمرارِ یک الگوی مدیریتیِ بسیار خطرناک و زیانبار است که فقط به یک مورد آن ،که این روزها دوباره در رسانهها قدری مورد توجه قرار گرفته، اشاره میکنم.
این که چند روز پیشْ عمارتی در لندن به ارزش حدود ۱۲۵ میلیون دلار، متعلق به شرکت ملی نفت ایران، فقط به عنوان بخشی از خسارتِ شرکت کرسنت مصادره شد، بههیچوجه قابل مقایسه نیست با دهها میلیارد دلار زیانی که در همین یک فقره، طی دو دهۀ گذشته به دلیل نوعی از مدیریتِ جاری و حاکم در همۀ اجزای نظامِ به ایران تحمیل شده و هر روز انباشتهتر میشود. این شیوۀ مدیریت، نه تنها ثروتهای ملی را با شتابی روزافزون به باد میدهد، حتی انگار قرار بر نابودیِ این سرزمین است. از پاکشدنِ تدریجیِ دریاچۀ ارومیه از نقشه تا فرونشستِ زمین در بخشهای بزرگی از ایران مثالهایی دهشتناک و جبرانناپذیر از فاجعهای گستردهاند. باید نگرانِ اماکن تاریخیِ اصفهان باشیم و…
خلاصه اینکه گیرِ اصلی جای دیگری است. همزمانیِ حضورِ ۴ فیلمِ ساختۀ کارگردانانِ ایرانی در فهرست اسکار، یک تصادفِ ساده و تلخ است! همین.
امیر اثباتی ۲۰ مهر ۱۴۰۴

