Skip to main content

مواجهه با فرشتهُ مرگ ایدهُ جذابی است که بارها در تاریخ سینما تکرار شده و هر بار در قالبی دیده شده؛ از قالب‌های جدی و ترسناک تا قالب‌های طنز و کمدی؛ از آنجا که مرگ همواره شامل تمام جانداران از جمله انسان است و زمانش ناشناخته، پرداخت به آن، سوژه‌ای همیشه تازه است. در فیلم«مرگ و عشق» ساختهٔ وودی آلن، مرگ موقعیتی تراژیک در قالبی کمدی است و فرشتهُ مرگ، شمایلی کلاسیک دارد، پارچه‌ای سفید و خنجری در دست، با وجهه‌ای ترسناک‌ یا در فیلم«مهر هفتم» ساختهُ برگمن، مرگ با شمایلی جدی‌تر و در فضایی متفاوت و تراژیک وارد صحنه می‌شود. علاوه بر آثار مطرحِ سینمای جهان، دربارهُ مرگ، در سینمای ایران هم فیلم «یک بوس کوچولو» ساختهُ بهمن فرمان آرا را می‌شود مثال زد که فرشتهُ مرگ شمایلی نورانی و الهی دارد با بازیِ ماندگارِ هدیه تهرانی.

جدا از تمامیِ لحظاتی که در فیلم‌های و تاتارها و سریال‌های مختلف، چه در فیلم‌های ایرانی یا خارجی، به نگاه‌های متفاوت به این مضمون پرداخته شده، سریال «اجل معلق» به کارگردانی عادل تبریزی و نویسندگی حمزه صالحی، با موضوع دیدار با فرشتهُ مرگ اثری متفاوت در نمایش خانگی است. این سریال برگِ برنده‌ای مثلِ بازیگر محبوبش، رضا عطاران را دارد؛ هرچند با تمام ذوق و تلاشِ عادل تبریزی، این سریال برای و عواملش، موفقیتی که انتظارش را داشتند کسب نمی‌کند و بیشتر یادآورِ آثاری است که طی سال‌ها در ماه‌های رمضان، از رضا عطاران در تلویزیون پخش یا بازپخش شده است.

هستهُ اصلی داستان که ارتباط داوود با فرشتهُ مرگ است در دو قسمت ابتدایی شیرین و پرجاذبه است مخصوصا سکانس دیدارِ اولیهُ داوود و اجل که تا حدودی هم یادآور فیلم «یک بوس کوچولو» است و اگر با همان روند پیش می‌رفت جذابیتِ بیشتری داشت اما شخصیت اجل با بازی بهزاد خلج، در ادامهٔ قصه، شخصیتی منفعل و ناتوان می‌شود که به زور شوخی‌هایی که عطاران با او می‌کند، گاهی لحظاتی کمیک خلق می‌کنند. داستانِ سریال گویی در همان طرح و ایدهٔ اولیه که ایدهٔ اولیهٔ خلاقانه‌ای داشته؛ متوقف شده و روی جزئیاتِ فیلمنامه کار نشده است.

قصهٔ سریال با اخراجِ داوود(با بازی رضا عطاران) از کارگاه ریخته گری راه می‌افتد، آقاداوود که حالا کارش را از دست داده، دچار افسردگی و عصبانیت می‌شود و آرزوی دیدار با فرشتهُ مرگ و خلاص شدن از این زندگی را دارد. فیلمساز با داشتنِ چنین ایده‌ای، تا حدی توانسته حلقه‌های داستانی جذابی خلق کند، گویی هدف از این دیدار امتحانِ الهی است و فرشتهُ مرگ، در دیدارهایش، بازیچهُ داوود می‌شود که با طنازی‌هایِ رضا عطاران، عصبانی و کفری می‌شود. طراوت و تازگیِ این شوخی‌ها در قسمت‌های ابتداییِ سریال، برای مخاطب جاذبه‌های زیادی دارد درحالی که تکرار مدام آن‌ها حوصلهْ تماشاگر را سر می‌برد.

اشاره به مشکلات معیشتی و اختلافِ طبقاتیِ جامعه و نگاه انتقادی به وضع فعلیِ مردم هم در سریال گل درشت و شعاری بیان شده، چرا که دیگر کار از این حرف‌ها گذشته و زمانی دیدن اختلافِ طبقاتی مثل آقا ماشالله و باجناقش در سریال«خانه به دوش» انتقادی تاثیرگذار و پرهیاهو از جانب طبقهُ کارگر بود درحالی که بیانِ این نکات اخلاقی از سویِ اجل، کمی سریال را ساده کرده است. جناب عزرائیل به داوود التماس می‌کند: «بابا دروغ نگو، پول اختلاس‌گران را پیدا کرده‌ای حلال نیست!» یا صحنه‌هایِ نشان دادنِ تصاویر کلیشه‌ای و ساده انگارانه از جهنم، برای مخاطبِ امروز، اتفاقی تازه نیست.

تعدد شخصیت‌ها، و اضافه شدن تیم اختلاس‌گر و خرده‌پیرنگ‌ها قصه را کم‌رمق کرده است درحالیکه تمرکز رویِ زندگی و ارتباط داوود و اجل و خانواده‌اش، داستان را منسجم‌تر و جذاب‌تر می‌کرد. موسیقیِ تیتراژِ سریال هم کمکی به خاطره ساز شدنِ آن نکرده و در ذهن بیننده ماندگار نشده است. سریالِ «اجل معلق» لحظه‌های کار شدهٔ هنرمندانه‌ای هم بسیار دارد، اینکه فیلمساز به کابوس مرگ، بشکلی تلطیف شده پرداخته، همچنین باید از بازیِ گرم و تاثیر گذارِ بهزاد خلج یاد کنم که فرشتهُ مرگ را به فرشته‌ای دوست داشتنی تبدیل کرده یا شوخی‌هایی که رضا عطاران با مرگ می‌کند، همهٔ این‌ها و تلاش فیلمساز برای پرهیز از کلیشه‌های رایجِ آثار کمدی، از ویژگی‌های مثبت سریال است که به سمت شوخی با تلخی‌های مرگ رفته است. شوخی با خرافه‌های رایج هم از دیگر نکاتِ مثبت سریال است؛ انتقاد به مردمی که در عصرِ تکنولوژی همیشه دنبال نجات دهنده و فردی با توانایی های خارق العاده هستند.

تیم کمدیِ رضا عطاران و عباس جمشیدی‌فر هم بدون غلطیدن به لودگی و ابتذال، موفق شده اند در این حال و هوای تلخِ زمانه، با خنداندن تماشاگرانِ خسته، مرهمی موقت برای فرار از مشکلات جامعه خلق کنند.