سینما بیش از یک قرن است که به ذهن و روانِ انسان پرداخته، گاه مثل آواری روی سرشان فرو ریخته، اشکهایشان را سرازیر کرده، دلهایشان را به درد آورده یا سرشار از شادی و سرخوشی کرده، گاه عاشقشان کرده یا امید به زندگی و آینده را در دل هایشان زنده کرده و زمانی آنها را غمگین و افسرده از سالنهای تاریک سینما بیرون فرستاده است.
البته در چند دهه اخیر، فیلمهایی که سراغ اختلالهای روانی رفتهاند، نقشی فراتر از سرگرمی ایفا کردهاند. این فیلمها نهتنها در گیشه موفق بودهاند، که به نظر میرسد نگاه جامعه به سلامتِ روان را هم تغییر دادهاند؛ گاهی زمینهساز همدلی شدهاند و گاهی هم به بازتولید کلیشهای فیلمهایترسناک دامن زدهانداجازه بدهید به اختصار، نگاهی به چند اثرِ تاثیرگذار با این مضمون داشته باشم۱
جوکر (۲۰۱۹): وقتی حاشیهنشینی بدل به سیاست شد
جوکر
«جوکر» ساختهٔ تاد فیلیپس را بسیاری از منتقدان «نقطهی جوش یک جامعه نابرابر» نامیدهاند. در این فیلم، «واکین فینیکس» با بازیِ قدرتمند و تکاندهندهاش، فرورفتنِ در نقش آرتور فلک تاریکی، افسردگی و خشونت را به نمایشمیگزارد؛ بیماری روانی در این فیلم نه یک مشکل فردی، که محصول ساختاری شهر و بیتوجهی دولت به شهروندانِ آسیبپذیر است.
پس از اکرانِ فیلم، بحثهای فراوانی در آمریکا دربارهٔ رابطه فقر، خدمات درمانی و خشونت شهری در گرفت. حتی پلیس نیویورک نگران بود که این فیلم الهامبخشِ حملاتِ خشونتآمیز شود. همینجا بود که روایت سینمایی به مسئلهای سیاسی تبدیل شد. در عین حال، شماری از منتقدان (از جمله در ایندیپندنت)، هشدار دادند که فیلم با قهرمانسازی از یک مجرم، ناخواسته خشونت را رمانتیک میکند و تصویرِ بیمارانِ روانی را با خطرناک بودن او، پیوند میزند. همین تناقض، جوکر را به اثری تبدیل کرد که همزمان هم ستایش میشد، هم هراسبرانگیز بود.
۲-ذهن زیبا (۲۰۰۱): اسکیزوفرنی در روایتِ هالیوودی

ذهن زیبا
«ران هاوارد» در «ذهن زیبا» سرگذشتِ جان نش، ریاضیدانِ برنده نوبل را روایت میکند. فیلم با نمایش درهمتنیدگیِ واقعیت و توهم، تجربهای تازه برای تماشاگر خلق مینماید. راجر ایبرت در مورد این فیلم چنین نوشت: «ما برای نخستین بار از دید یک بیمار، جهان را میبینیم.»
موفقیت فیلم باعث شد در جامعه آمریکا توجه بیشتری به تشخیص زودهنگامِ اسکیزوفرنی جلب شود. اما همانطور که بسیاری از روانپزشکان در مقالات و سمینارها، اشاره کردند،«ذهن زیبا» برای دلنشین کردنِ روایتاش، جنبههای سخت و تلخ بیماری را حذف کرده و تصویری رمانتیک از یک نابغه بیمار میسازد. در نتیجه، همان اثری که به آگاهیِ عمومی کمک کرد، همزمان به سادهسازی بیش از حد هم متهم شد.
۳-پرواز بر فراز آشیانه فاخته (۱۹۷۵): شورشی که سیاست را تغییر داد

پرواز بر فراز آشیانه فاخته
«میلوش فورمن» با اقتباس از رمانِ کن کیسی، فیلمی ساخت که فراتر از یک اثر سینمایی، بیانیهای سیاسی بود.
جک نیکلسون در نقش مکمورفی، علیه قوانین اقتدارگرایانه یک بیمارستانِ روانی میشورد و تماشاگر را با خود همراه میکند. نیویورکر پرواز بر فراز آشیانه فاخته را «انقلابی خاموش علیه اقتدار نظام پزشکی» خواند.
نمایشِ فیلم، همزمان شد با موجی از اعتراضات در آمریکا علیه شرایط آسایشگاههای روانی. در پی آن، سیاستِ بستنِ این مراکز و بازگرداندنِ بیماران به جامعه، شتابِ بیشتری گرفت. با اینحال، برخی منتقدان معتقد بودند فیلم با تکیه بر دوگانه
«قهرمان/ضدقهرمان»، بیماران واقعی را به حاشیه رانده و پیچیدگیِ درمانِ روانی را نادیده گرفته است.
۴-بلک سوان (۲۰۱۰): بدنِ وسواسزده

قوی سیاه
«دارن آرونوفسکی» در «قوی سیاه» مرز باریک میان خلاقیت و جنون را در قالبِ یک باله روانشناختی ترسیم کرده است.
ناتالی پورتمن در این فیلم، چنان با بازیِ وسواسگونهاش، اضطراب و فرسودگیِ روانیِ یک بالرین را به تجربهای ملموس بدل کرد که جایزه اسکار را گرفت. نیویورکر درباره فیلم نوشت: «روانپریشی در اینفیلم قابل لمس میشود.»
«قوی سیاه» فقط یک اثر سینمایی نبود؛ فیلمی بود که بحثهای گستردهای درباره فشارهای جنسیتی و کمالگرایی بر زنان هنرمند را برانگیخت. در دانشگاهها بارها بهعنوان نمونهای از رابطه بدن زنانه و کنترل اجتماعی بررسی شد. همزمان، گروهی از روانپزشکان و منتقدان معتقد بودند که فیلم با اغراق در علائم اختلال، بیشتر یک کابوسِ زیباشناختی است تا بازنماییِ واقعبینانه یک بیماری.
۵- جزیرهی شاتر (۲۰۱۰): هزارتوی ذهن و حافظه

جزیرهی شاتر
«اسکورسیزی» در «شاتر آیلند» با ترکیبی از میزانسنهای اکسپرسیونیستی و تدوین پرشتاب، تماشاگر را در ذهنی آشفته زندانی میکند. ریچارد کورلیس در نشریه تایم نوشت که: «تماشاگر نه ناظر، که اسیر ذهن بیمار میشود.»
فیلم همزمان با بازگشتِ سربازان آمریکایی از عراق و افغانستان، اکران شد و توجه عمومی را به PTSD جلب کرد. مقالات بسیاری در رسانهها به پیامدهای روانیِ جنگ پرداختند. با این حال، برخی نقدها تأکید داشتند که فیلم بیش از اندازه به غافلگیریِ پایانی متکی است و این ترفند، عمق روانشناختیِ روایت را کمرنگ کرده است.
۶-سکوت برهها (۱۹۹۱): روانشناسی ترس در فرهنگِ عامه
:max_bytes(150000):strip_icc()/silence20of20the20lambs_0-c9cff20e8d054953873bf9bf609d9def.jpg)
سکوت برهها
«سکوت برهها» یکی از ترسناکترین فیلمهای تاریخِ سینما است که پنج اسکار اصلی را برده است. در این فیلم «هانیبال لکتر» با ترکیبی از نبوغ و جنون، بدل به یکی از ماندگارترین نمادهای فرهنگی شده. جاناتان روزنبام در مورد «سکوت برهها» نوشت: « این فیلم نه فقط درباره جنایت، که درباره ترسهای پنهانِ جامعه مدرن است.»
«سکوت برهها» که شخصیت اصلیاش در میان تماشاگران جاودانه شد، به بازتولیدِ کلیشهها هم متهم شد. گروههای مدافع حقوق اقلیتها در دهه ۹۰ اعتراض کردند که شخصیت بوفالو بیل نگاه منفی به اقلیتهای جنسی را تقویت میکند. بااینحال، همین تضاد، باعث شد فیلم تا امروز در کانون بحثهای فرهنگی بماند.
از «جوکر» تا «سکوت برهها»، وجه مشترک این آثار، ترکیب جذابیت سینمایی با بازنماییِ صادقانه یا تکاندهنده از روانِ انسان است. آنها تماشاگر را برای دقایقی در تاریکیِ ذهن دیگری اسیر میکنند؛ ذهنی که هم الهامبخش و همدلیبرانگیز است و هم میتواند کلیشهها را بازتولید کند.
این فیلمها نشان میدهند سینما بیش از هر مقاله دانشگاهی توانایی دارد جامعه را به فکرکردن دربارهٔ سلامت روان وادارد؛ حتی اگر گاهی با اغراق یا سادهسازی همراه باشد. شاید راز ماندگاریشان همین باشد: آثاری که هم ستایش شدهاند و هم به چالش کشیده شدهاند، و دقیقاً به همین دلیل در حافظه فرهنگیِ مخاطبانشان باقی ماندهاند.

