این یک گفتوگوی تلفنی با کارگردانِ برجستهٔ سینمای ایران زکریا هاشمی است که حالا بیش از چهل سال است در پاریس زندگی میکند و از عشق همیشگیاش که کارگردانی و بازیگری است، جدا افتاده، شاید یک درد دل باشد، بهرحال سئوالها را حذف کردم، بخشهای بیشتری را که درباره زندهیاد کیارستمی است درکتابم خواهم آورد و چکیدهای از حرفهای او را اینجا میخوانید.
امیررضا فخری
تابستان سال ۱۴۰۴

زکریا هاشمی
زکریا هاشمی: مردم فرانسه، هنرمندان و دوستدارانِ سینما، زندهیاد عباس کیارستمی را دوست داشتند و همیشه به او ابراز ارادت میکردند. مرگِ کیارستمی، بسیاری از مردم را فرانسه بهت زده کرد.چرا که او
انسانی بسیار خوشرو و خوش اخلاق بود و مردم را خیلی دوست داشت. او انسانی اجتماعی و اهل گفتگو بود. من هم او را خیلی دوست داشتم. کیارستمی عاشق وطنش ایران بود.
* اعتقاد دارم فیلمسازان ایرانی هر چند که حرفهای هم باشند، در خارج از کشور نمیتوانند موفقیتی کسب کنند چون اخلاقِ جامعهٔ ایران را در خارج از وطن نمیتوان به تصویر کشید. مثلا خود من هرگز نتوانستم در خارج از کشور در مقام یک کارگردان موفق شوم و موفقیت کیارستمی هم مرهون ساخت فیلمهایی بود که در ایران ساخت.
*یک روز از ابراهیم گلستان پرسیدند چرا در اینجا فیلم نمیسازی؟ جواب داد: «برای چه کسی بسازم؟ من مال اینجا نیستم و به جایی غیر از وطن تعلق ندارم. من اخلاق ایران و آب و خاک وطن را به تصویر میکشم.
*به نظرم تمامیِ فیلمسازانی که در وطن موفق بودند، در خارج از کشور نتوانستد آثار فاخری تهیه کنند.

آیدین آغداشلو و عباس کیارستمی
*کیارستمی فارغ از جهانی که خلق میکرد، طرفدارِ سینمای رئالیسم بود. او همیشه واقعیت را پذیرا بود و غیر از آن به هیج چیزی فکر نمیکرد؛ جدا از آنکه نوعی صداقت در آثارش مشهود بود.
رفاقت داشت.
*اولین دیدار من با کیارستمی در همان رستورانی بود که کار میکردم، حتی داریوش مهرجویی و همه دوستانم هر وقت به پاریس میآمدند به آن پاتوق میآمدند و بارها با همه دوستانم در آن رستوران گپ میزدیم.
بهرام بیضایی
*یکبار بهرام بیضایی به رستوران آمد، تا مرا دید چشمانش خیس اشک شد، نتوانست اشکهایش را کنترل کند، گفت: «تو فیلمسازی، چرا باید در یک آشپزخانه کار کنی…؟
*به هرحال متاسفانه زندگی اینجوری است!