فیلم «زن و بچه» ساختهٔ سعید روستایی، تجربهای متفاوت و درعینحال ادامهدار در مسیر سینمایی این فیلمساز جوان و باذوق است؛ مسیری که با «ابد و یک روز» آغاز شد و با «متری شیش و نیم» و «برادران لیلا» به بلوغ و پیچیدگی بیشتری رسید.
در «زن و بچه»، سعید روستایی بار دیگر سراغ دغدغههای اجتماعی و خانوادگیاش رفته، اما اینبار با نگاهی لطیفتر، انسانیتر و در عین حال عمیقتر به ساختارهای رنج و روابط درونی آدمها پرداخته است. برخلاف آثار پیشینش که تنشها در آنها با فریاد، ضرب و شتم و بحرانهای آنی نمود پیدا میکرد، در این فیلم، خشونت و رنجِ نهفته در لایههای خاموش زندگی روزمره، زیر پوست سکوتها و نگاهها جریان دارد، هر چند گاهی خشونتی نابهنگام در فیلم غافلگیرمان میکند.
روستایی در این فیلم از شتاب و خشونتِ بیرونیِ آثار قبلی فاصله گرفته و به جهان درونی شخصیتها نزدیکتر شده است. گویی پس از سالها روایتگری از فریادها، اینبار به سراغ نجواها رفته و در دل همان جهانِ پراضطراب و تلخ، مفاهیم جدیدی از پایداری، عشق، مادرانگی، و فقرِ خاموش را روایت میکند. زنانگی در «زن و بچه» نه تنها یک موضوع مرکزی است بلکه شکلدهندهٔ زبان و منطقِ فیلم است.
فیلم از نظر تصویری وفادار به سبک بصری خاص روستایی است؛ ترکیب نورهای طبیعی، فضای غالباً تیره یا کمنور خانههای فرسوده یا محلههای فقیرنشین، و قاببندیهایی که اغلب فشردگی و خفگی محیط را القا میکنند. اما در همین قابها، زندگی جاریست؛ زندگی با همه تلخیها و زخمهایش، و روستایی باز هم مثل همیشه موفق میشود که در میان آوارِ واقعیت، تکههایی از امید و پیوند را پیدا و برجسته کند.

اگر «ابد و یک روز» دربارهٔ چرخهٔ تقدیر و ناکامی در بستر فقر بود، و «متری شیش و نیم» به اعماق فساد و سقوط اخلاقی نهادهای اجتماعی میرفت، و اگر «برادران لیلا» به تحلیل چند وجهی از فروپاشی ساختار سنتی خانواده ایرانی در پسزمینهٔ یک اقتصاد فاسد میپرداخت، «زن و بچه» را میتوان صمیمیترین، فکر شدهترین و درعینحال پختهترین فیلم در کارنامهٔ او به حساب آورد. فیلمی که در آن، عشقِ مادری به مثابهٔ یک پدیدهٔ مقاومتگر، در برابر تمامی سقوطها و نابسامانیها قد علم میکند. این فیلم نشان میدهد که سعید روستایی حالا نهفقط یک فیلمساز جسور و خلاق، که یک فیلمساز پخته و متفکر است؛ کسی که از پرداختِ به سوژههای مهم به زمزمههای پرمعنا رسیده و زبان تصویرش، حالا پختهتر، انسانیتر و شاعرانهتر از همیشه شده است حتی در بیان خشونتها او این قصهٔ ساده اما پر تپش را با مؤلفههای آشنایِ سینمای خود میسازد، اما اینبار با یک بازنگریِ چشمگیر در لحن و زبان سینماییاش. دیگر نه خبری از پلیس و قاچاق مواد مخدر است، نه از درگیریهای فیزیکی میان برادران یا پدرسالارِ خسته و شکسته. در عوض، ما با زنی مواجهیم که با سکوت، با نگاه، و با ایستادگی در برابرِ فروپاشی، آرام آرام هستیاش، به قهرمانی بیادعا بدل میشود.

مهناز در رابطهاش با صبوری، با حفظِ ظاهرِ زندگی، برای فرزندانش و با تلاش روزانه برای نجات باقیماندهٔ زندگیاش، به ما نشان میدهد که مقاومت لزوماً فریاد نمیخواهد و تا آنجایی آرام پیش میرود که تلنگرها و تلاش او برای بقای زندگی، این بار نیاز به فریاد و مبارزه دارد.
روستایی بدون شعار، زن را در دل اجتماع نشان میدهد؛ زنی که قربانی نیست، بلکه ایستاده است. او نه فمینیستِ اغراقآمیز است، نه مادرِ ایدهآل اسطورهای؛ بلکه زنی معمولیست، با همان ویژگیهایی که جامعه، سالها نادیده گرفته، و حالا در فیلمی دقیق و بیادعا به تصویر کشیده شده.
فیلمساز با نگاهی کمنظیر توانسته تصویری بسیار انسانی و باورپذیر ازاین زن را ارائه دهد، زنی که در دل فروپاشی اجتماعی و اقتصادی، هنوز سعی میکند پناهی برای خانواده اش باشد و با تمامِ توان با بیرحمیهای دنیای بیرونی بجنگند و حتی تا پایِ نابودی ظالمان پیش برود. پرداخت و شکل دادن به چنین زنی را در سینمای ایران، و در سینمای جهان با شخصیتی به این پیچیدگی کم داشته ایم…
ساختارِ روایی فیلم بسیار ساده و خطی است اما قدرتش در جزییات است؛ در شیوهٔ راه رفتن مهناز، در انتخاب لباسهایش، در نورهای کم خانه، در صدای قطارهایی که از نزدیکیِ محل زندگیشان گذر میکنند و یادآورِ ناپایداری و کوچ همیشگیاند. تصویرها با قابهای بسته و دوربینِ تقریباً ثابت، حس خفقان و فشار را در خانههای تنگ و پر از سکوت، به خوبی منتقل میکند. در عین حال موسیقی فیلم که بیشتر تکیه بر سکوت و صداهای محیط دارد، بهجای برجسته کردن لحظاتِ احساسی، به ساختنِ فضایی مستندگونه و واقعگرایانه کمک میکند.
«زن و بچه» از آن فیلمهایی است که تاثیرش با گذشت زمان بیشتر میشود؛ فیلمی که شاید در نگاه اول، کمتر از «متری شیش و نیم» هیجانانگیز یا کمتر از «برادران لیلا» سیاسی بهنظر برسد، اما در دل خود، واقعگرایی، ظرافت و دقتی دارد که از آن اثری مهم و ماندگار ساخته است. سعید روستایی در این فیلم نشان میدهد قدرتش صرفاً در طراحی موقعیتهای پرتنش یا دکوپاژهای درخشان نیست، بلکه در شناخت روانِ آدمها، در وفاداری به زندگیِ روزمره و در تواناییِ ساختنِ قصهای انسانی، باورپذیر و متین است.
فیلمنامه، بر خلاف کارهای قبلی روستایی که ساختاری منسجم داشتند ودر خدمت پیشبرد داستان بودند، در اینجا گسستگی هایی دارد و پیشآمدهایی گاه غیر قابل انتظار و گاه برخلاف روال زندگیِ واقعی است و شگفتا که همین ساختار ناهمگون در خدمتِ بیانِ شخصیتهای اصلی فیلم قرار میگیرد، آن هم با چنان مهارتی که تماشاچی ناهمگونیها و صحنههای تصنعی فیلم را نادیده میگیرد و محو ترسیم استادانهٔ شخصیتهای اصلی فیلم میشود.
بدون تردید کلیدِ اصلی و درخشان فیلم، شخصیتپردازیهای دقیق و انتخاب بازیگرانِ فیلم است که با هوشمندیِ بسیار انتخاب شده اند. در واقع “زن و بچه” فیلمی شخصیت محور است و بس.

مهناز پس از مرگ همسرش، با دو فرزندش در خانهای کوچک سر میکند؛ خانهای که بیش از آنکه مأمن او باشد، یادآورِ فشار، ترس و بیپناهیاوست. اما روستایی از مهناز چهرهٔ زنی قوی، مستقل و جنگجو ارائه میدهد که با بی عدالتی در جامعهٔ مرد سالار مبارزه میکند و حتی آنجا که احساس میکند مسیر زندگیش درست پیش نمیرود، از دست زدن به خشونت ابایی ندارد. برای من از زاویهٔ تماشاگر که همواره زنهای مستقل در سینمای ایران را در قالبِ شخصیتهای آگاه و روشنفکر دیدهام، پرداخت و نقشِ چنین شخصیتی در فیلم بسیار بدیع، تازه و جذاب است و مهمتر از هر چیز باور کردنی است و مدیونِ نقش آفرینیِ فوقالعادهٔ پریناز ایزدیار است. از طرف دیگر نه فقط در سینمای ایران که در سینمای جهان هم کمتر پرداخت شخصیت یک نوجوان سرکش را مثل علیار، پسر مهناز را دیدهام؛ حتی لغزشهای فیلمنامهای هم در خدمت دقیقتر به تصویر کشیدنِ این شخصیت قرار میگیرند. علیار نوجوانی سرکش، شرور، باهوش و مبتکر است که همهٔ استعدادش به هم ریختنِ محیطی است که در آن زندگی میکند تا جایی که به مرزِ اخراج از مدرسه پیش میرود و وقتی تماشایش میکنیم به نوعی آنی است که تماشاگر جرات همچون او بودنش را ندارد. او نوجوانیِ جیمزدین در «شورش بی دلیل» به یادمان میآورد و تنها حامی اش در مقابل خطاهای متعدد، مادر است. سینان محبی، بازیگر نقش علیار با بازی در این فیلم نشان میدهد دارایِ استعدادِ شگرفی است و اگر قدرِ خودش را بداند در آینده ستارهای درخشان خواهد شد.
حمید، مردی فرصت طلب و مظهرِ کاملِ دنیایی مرد سالارانه، در آغازِ قصه قصد زندگی با مهناز را دارد و بعد که خواهر جوانتر او، مهری را میبیند با فرصت طلبی . حسابگری، با او ازدواج میکند؛ از این جاست که جنگی بین او و مهناز در میگیرد. ظاهرِ سمپاتیکِ پیمان معادی در نقش حمید، که در تضاد با ماهیتِ بیرحمِ شخصیت حمید قرار دارد کمک میکند که تماشاگر فیلم، خود به تدریج به ماهیت او پی ببرد و به شناختی عمیق از او برسد. بازیِ پیمان معادی در فیلم مطلقا گل درشت نیست و همین نشانهٔ تسلط این بازیگر جهانی درکنترلِ نقشی است که ایفا میکند، او در بازیگری بی خودنمائی، هر نقشی را باورپذیر میکند.
“زن و بچه” نه تنها نقطه عطفی در کارنامهٔ سعید روستایی است، بلکه در سینمای اجتماعی ایران نیز جایگاهی ویژه دارد؛ فیلمی که بدون نیاز به شعار یا اغراق، از رنج زنان میگوید، از معنا و بحرانِ مادر بودن، از تنهاییشان و به ستایشِ زنانی مستقل و قوی چون مهناز میپردازد، از کودکانی میگوید که بزرگتر از سنشان میفهمند، و از شهری که همچون حیوانی بیصدا، آرام آرام جان آدمها را میبلعد. این فیلم نشان میدهد روستایی حالا نهفقط فیلمسازِ خلاق و جوانی است که جسورانه سراغ موضوعاتِ بزرگ میرود، بلکه هنرمندی است که میتواند در کوچکترین لحظات، تصویری از عظمت رنج، بزرگی و ایستادگی انسان را ترسیم کند.
در دل داستان اصلی، شخصیت علیار ـ پسر نوجوان و سرکش مهناز ـ حضوری کلیدی دارد که هرچند با خشونت و عصیان همراه است، اما در عمق خود تبلوری از خلأ پدر، بحران هویت، و بیپناهی است. علیار که از مدرسه اخراج شده و روز بهروز خشمگینتر و بیهدفتر میشود، نه ضدقهرمان است و نه بازتابی صرف از جوان معترض؛ او تصویرگرِ نسلی است که در سایهٔ بیسرپرستی، فقر و تحقیرِ اجتماعی، رشد کرده و زبانِ رفتارش، خشونت است. تقابلهای پرتنش او با مهناز، و گریزهای ناگهانیاش به کوچه و پشتبام، در واقع واکنشی خام اما واقعی است به بیعدالتیهایی که در ساختارِ خانواده و جامعه ریشه دوانده است.
مرگ علیار در نیمهٔ دوم فیلم، ضربهایست سهمگین که نه تنها مسیر داستان را تغییر میدهد، بلکه معنا و وزن تازهای به صبر و مقاومت مهناز میبخشد. صحنهی مرگ او، که در اثر سقوط ازپنجره و با ابهامی ناراحتکننده همراه است، نشان داده نمیشود، از آن سکانسهایی که با سکوت، به تماشاگر ضربه میزند. روستایی به عمد از نشان دادن خون و جنجال پرهیز میکند و بهجای آن، نگاه ثابت دوربین بر چهرهٔ بهتزدهٔ مهناز و سکوت پس از حادثه، تماشاگر را در درونیترین تجربهٔ سوگ و درماندگی شریک میکند.
شخصیت خواهر مهناز نیز در فیلم نقش تکمیلی بسیار مهمی دارد. او که در ظاهر نماد زن خانهدار مطیع و سنتیست، به مرور لایههایی از بیقراری و نارضایتی را آشکار میکند. حضور این خواهر، که هم همدل است و هم گاه مداخلهگر، کمک میکند تا مهناز، با وجودِ همهٔ تنهاییاش، در فضایی قرار گیرد که زن بودنش منحصر به حمایت و نظارت شده است. این خواهر، با رفتارهایی گاه دوگانه، بهخوبی نشان میدهد که چگونه بعض از زنان در جامعه، به بازتولید الگوهای تحمیلشده کمک میکنند، حتی وقتی قربانی همان نظام باشند.
شخصیت ناظم مدرسه نیز با آن لحن خشک، نگاه پرتحقیر و فاصلهگذار، بازتابی است از نهاد رسمی آموزشی که بهجای درک و مراقبت، نوجوان آسیبدیده را طرد میکند. ناظم، بیهیچ تلاشی برای گفتوگو با علیار یا شناختن زمینههای رفتاریاش، تنها به اخراج و تذکر اکتفا میکند، و همین طرد شدن، یکی از گامهای اساسی در سقوط علیار است. این نگاه انتقادی به سیستم آموزشی، از دل داستان بیرون میآید، بیآنکه فیلم در دام شعار بیفتد.
پایان فیلم فوق العاده زیباست و روستایی امید این را میدهد که جامعه ای نو در حال شکل گیری است که شبیه کودکی در حال رشد، میتوان به آن دل بست…

