در آن سالها به ندرت به سینما می رفتم وبیشتر در گیر دلمشغولیهای خودم بودم، شاید هنوز فرهادی را باور نداشتم.
و …اما امروز بیشتر از شهر زیبا و بیشتر از چهارشنبه سوری و بیشتر از درباره الی و بیشتر از جدایی نادر از سیمین و بیشتر از گذشته و حتی… بیشتر از فروشنده، باورت کردم!
ترسیم عشقی معصومانه و معصومیتی به زلالیِ آب.
عشقی لطیف که به دلیل بدنامیِ مادرِ دختر، فرجامی جز جدایی ندارد.
باران کوثری در لطیف ترین نقشی که تا با حال از او دیده ام به ریحانه جان میدهد . ریحانهای که در اوج عاشقی، تن به جدایی میدهد ولی بزرگواری و گذشتش او را از کسبِ هر گونه حقوق مالی باز میدارد و…
یوسف خداپرست با لهجه ترکی شیرینش یک مرد کوچک است با روحی بزرگ و معرفتی که این روزها کمتر در اطرافت میبینی، فداکاری این جوان برای انجام قولی که به ریحانه داده باور نکردنی است.
فرامرز قریبیان با ایفای نقشی غیر متعارف، با شناختی که ازاو داریم، در این فیلم خوش میدرخشد
(البته به جز سکانس بیمارستان که نگاهش تاحدی “فردینی”میشود!)
این دو مرد درکنارِ هم قرار میگیرند و در شرایطی دور از انتظار نا باورانه با درد مشترکی که هر دو را درآن شرایط قرار داده، بههم نزدیک میشوند.
و پایانی به دور از انتظار که تا مدتی بیننده را به تفکر وا میدارد.
داستان، داستانِ عشق و پاکباختگی است، قصهٔ نا تمامِ مهر و فراق…
فیلمی که با ساختاری بسیار بیادعا و بسیار ساده، یک حماسه را تالیف میکند.
☆☆☆☆
پی نوشت:
دیدگاه “فرهادی”به حقوق زنان شیوه ایست قابل ستایش و مستتر از اولین فیلمش تا آخرین.
در هر دوی این فیلمها یک زن روسپی وجود دارد که هرگز صورتشان را نمیبینیم.
من این روشِ نگاه را، حرمتی از دید فرهادی به شخصیت وحقوق زنان میدانم.
۲۳ آذر ۱۳۹۵

