Skip to main content

زنده یاد آراپیک باغداساریان، نقاش، طراح، کارگردان و گرافیستِ هنرمند و بااحساس که نهم آبان سال شصت و چهار در(۴۶) سالگی درگذشت، متولد ساری بود. تحصیلاتش را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشتهٔ نقاشی به پایان رساند و برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه رفت. بعداز برگشت به ایران کار طراحی را در مجلهٔ نگین ادامه داد و بخاطرِ علاقه و مهارتش در کاریکاتور، گرافیک و تصویرسازی‌، طرح‌هایی برای چند نشریه و کتاب به یادگار گذاشت.

چهره های معرفی شده در نمایشگاه هنرمندان ارمنی ایران – فصلنامه فرهنگی پیمان

بخشی از شهرت او بخاطرِ کارگردانیِ فیلم‌های کوتاه، داستانی و انیمیشن بود؛ او یکی از بانیانِ ساختِ فیلم‌ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

اولین تجربه‌ فیلم‌سازی او انیمیشنِ گرفتار است که دیپلم داوران جشنوارهٔ بین‌المللی کودکان و نوجوانان را گرفت و فیلم دیگرش حوزه استحفاظی است که عنوانِ بهترین فیلم کوتاه ۳۵ را از جشنواره فیلم «تامپره» در فنلاند دریافت کرده‌ است.

یاد و خاطره‌اش همیشه سبز است…🌱

امیر اثباتی
.
🔴 «در حوزهٔ استحفاظی»

🔹سال ۱۳۵۰، همزمان با جشن‌های دوهزار و پانصد سالهٔ شاهنشاهی، آراپیک که هنوز در کانون کار می‌کرد، دست به کار تولید فیلمِ کوتاه «تهران؛ کیلومتر۱۰۰» شد.

🔹فیلم، قصهٔ خاصی ندارد. در حاشیهٔ کویر، در روستایی که انگار گَرد مرگ بر آن پاشیده شده، با معدود ساکنانی فقیر و ژنده‌پوش که ورودِ غریبه‌ای را با بهت و سکوت نظاره می‌کنند، مردِ «شهرفرنگی» از سرزمین‌های زیبا و مردمانی دیگر می‌گوید و لابد تصاویر خیال‌انگیز و رنگارنگی را به کودکانِ کنجکاو و مشتاق نشان می‌دهد.
نصیبِ آن‌ها در این برهوت و فلاکت، فقط همین است. صدای پیرمرد زیر طنین ضربه‌های پای برهنهٔ پسرکی که روی یک بشکهٔ نفت نشسته و بر نقشِ آرمِ شرکت نفت می‌کوبد و می‌کوبد و می‌کوبد… گم می‌شود، و نمایش با رعدورقی ناگهانی و بارش بارانی تند، ناتمام می‌ماند.

🔹نشانه‌ها و کنایه‌های تصویری کاملاً گویا هستند؛ نقش تاج سلطنتی بر پاکت سیگاری که مچاله و دور انداخته می‌شود، بشکهٔ نفتی که کودکی فقیر بر روی آن نشسته ، سرزمینی خشک و تَف‌زده که باد بر آن می‌وزد و کودکانی خاموش و فراموش شده؛ در فاصلهٔ ۱۰۰کیلومتریِ تهران، پایتخت کشور شاهنشاهی.

🔹 با پایان گرفتنِ فیلمبرداری، فیروز شیروانلو، تهیه‌کنندهٔ فیلم، برای جلوگیری از گرفتاریِ آراپیک، تمام راش‌ها را بایگانی می‌کند. پس از انقلاب از آراپیک برای تدوین و آماده سازیِ فیلم دعوت می‌شود.

🔹آن‌طور که خودش برایم گفت، به درخواستِ مدیر جدیدِ کانون و شاید برای کاستن از تلخیِ قصه، قرار شد سکانسِ پایانیِ فیلم، بارشِ باران بر فراز بام‌های روستا باشد. به همین منظور ماکتی ساختند و این صحنه را سال ۵۸ فیلمبرداری کردند.

🔹 فیلم با تغییرِ نام به «در حوزهٔ استحفاظی»، که همچنان کنایه‌آمیز است، به جشنواره‌های خارجی راه می‌یابد و‌جایزهٔ بهترین فیلم را از جشنوارهٔ تامپره کشور فنلاند می‌گیرد.

🔹 خاطرم نیست دقیقاً کِی و کجا می‌خواستم فیلم را ببینم. احتمالاً در جشنواره بین‌المللی فیلم کودکان و نوجوانان یا جشنواره فیلم فجر.

آراپیک از همراهی با من و دیدنِ فیلم خودداری کرد. انتظار داشت فیلمْ نمایش گسترده‌تری داشته باشد؛ مثل بقیهٔ فیلم‌های کانون در کتابخانه‌های سراسر کشور. به محدود شدنِ آن در نمایش‌های جشنواره‌ای و پُز دادنِ حضرات بابتِ جایزه‌ معترض بود. نیامد. نیامد و دیگر هیچ‌وقت فیلمش را ندید. آراپیک بود دیگر. تکلیفش با خودش، کارش و هنرش روشن بود.

🔹 آراپیک یک بار از من درباره دکوپاژ کردن در فیلم‌ها پرسید! حوزه استحفاظی را حسّی و شهودی ساخته بود؛ نه با پشتوانهٔ آموزشِ حرفه‌ای و شناختی از دکوپاژو… انیمیشن‌هایش را هم همین‌طور.

🔹 با توجه به عنوان‌بندیِ پایانیِ فیلم، به‌نظر می‌رسد فیروز ملک‌زاده، فیلمبردارِ فیلم -و مدیر تهیه و سازندهٔ دکور- در آماده‌سازیِ نهایی نقش مهمی داشته. آیا ایدهٔ سکانس پایانی را او پیشنهاد کرده؟ فعلاً نمی‌دانم.

🔹در عنوان‌بندیِ فیلم، به جای «برگذاری» بهتر بود می‌نوشتند: سال “برگزاری” جشن‌های شاهنشاهی.

🔹 برای تصویرِ آرم شرکت نفت روی بشکه، گفت ناچار شده بود خودش شابلون درست کند و…

🔹 در این فیلم، برخلافِ معمول، جز نام فیلم، فهرست عوامل، همه در عنوان‌بندیِ پایانی آمده است؛ بی‌هیچ ترتیب خاصی (ایدهٔ سماکار بوده یا خودِ آراپیک؟) و عنوان آراپیک چنین ذکر شده: نویسنده و مسئول فیلم”، گمان می‌کنم شاهدی است بر این نکته که آراپیک ادعایی در مورد کارگردانی، به صورت حرفه‌ای، نداشت، در عین حال خود را مسئول فیلم می‌دانست.

از اهالی ده‌نمک (روستای محل فیلمبرداری) ضمن تشکر، عذرخواهی هم کرده!

و نکتهٔ آخر ذکر تاریخ ۱۳۵۰، برای فیلم است، نه سال ۵۸. شاید نخواسته توقیفِ چندسالهٔ فیلم را به رسمیت بشناسد.