Skip to main content

فیلم “خانهُ ارواح” در اولین دیدار، چنان مرا شیفته‌ دیدارِ دوباره‌اش کرد که برای بار دوم به تماشایش نشستم.

داستان فیلم در دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق می‌گذرد و اینبار درکِ بیشتری از شرایط جنگی فیلم داشتم؛ به عنوان یک جوانِ دههٔ هفتادی هرگز فکر نمی‌کردم سال‌ها بعد، شرایط این جنگِ خانمانسوز را در زندگیِ خودم تجربه کنم.

کیارش اسدی‌زاده فیلمسازِ خلاقی است که توانِ تلفیق موفقِ کمدی و فانتزی را دارد؛ موفقیت دیگر او را در چنین سبکی در سریال “دفتریادداشت” دیده‌ایم.

خانهُ ارواح” متفاوت ترین و خلاقانه ترین فیلمِ سال‌های اخیرِ سینمای ایران است؛ اکران چنین فیلم‌هایی جانی دوباره به سینمای ما می‌بخشد.‌ نه فیلم‌های اجتماعی تازگی دارند، نه فیلم‌های کمدی که نمادهای تکراری دههُ شصت را با چند رقص و آواز و الفاظِ رکیک، به خوردِ مخاطب می‌دهند.
حالا شاهدِ نمایش فیلمی کمدی هستیم که قصه‌اش در دههُ شصت می‌گذرد اما اثری متفاوت است چرا که با این فیلم همراه با تخیل در تاریخِ ایران سفر می‌کنیم.

تلفیقِ تاریخ با کمدی و ترس و فانتزی تبدیل به اثری ماندگار شده که چندان در اکران عمومی مورد استقبال قرار نگرفته؛ شاید مخاطبِ امروز حوصلهُ درکِ کمدی این فیلم را نداشته باشد و دنبال همان کمدی‌های ساده تر باشد.

فیلم داستان شاهرخ(کاظم سیاحی) و مرتضی(پژمان جمشیدی) دو نفری هستند که همزمان در روز بیست و هشت مرداد سال ۱۳۳۲ در یک بیمارستان متولد شده‌اند؛ پس از سی و خورده ای سال تصادفی در یک قهوه خانه به هم می‌رسند و هر دو به دلایلی وقتی کمیته به قهوه خانه می‌‌آید؛ با ماشین کمیته فرار می‌کنند و به خانه ای پناه می‌برند که آن خانه در محل به خانهُ ترسناکی معروف شده که روح دارد. شاهرخ مشتاق طی اتفاقاتی مشتاقِ فروش خانه می‌شود که دیگران به او می‌پیوندند و هر کدام برای این خانهُ متروک و بزرگ که صاحب ندارد نقشه‌ها دارند.

قصهٔ خانهُ ارواح؛ از این نظر شباهت زیادی به فیلم “اجاره نشین‌ها” ساختهٔ زنده‌یاد داریوش مهرجویی دارد که صاحبانِ اصلی‌اش در خارج از کشور هستند و ساکنین خانه در فکر بالا کشیدنِ آن هستند.

حالا ساکنین اصلی خانه هم که قدرِ این بنا را ندانسته و به آن خیانت کرده اند، و از دنیا رفته اند و حال عذاب وجدان گریبانِ روح شان را گرفته و هر کدام به نوبت برمی‌گردند تا مورد بخشش مردم ایران و تاریخ قرار بگیرند. مرتضی و شاهرخ و دوستانشان که دندان تیز کرده‌اند برای فروشِ خانه، با چهار روح ملاقات می‌کنند. هر کدام از ارواح نمایندهُ دورانی از تاریخ هستند.

هر یک از ارواح مسئولیتی در قبال پیدا شدن سندِ خانه دارند. زمانِ حضور هر کدام از ارواح لحظاتی همراه با ترس و هیجان خلق شده که خلاقانه با کمدی گره خورده است. مثلا در اوجِ حملاتِ صدام به ایران و به هنگام پناه بردن به زیر زمین، شخصیت ها در میانِ سر و صدای بمب و موشک، با ارواحی از تاریخِ گذشتهٔ ایران ملاقات می‌کنند که تمیز و باور پذیر تصویر شده.

فیلمساز با ذوق و توانایی توانسته خلاقیت و فانتزی را در هم بیامیزد و هر غیر ممکنی را باور پذیر به تصویر بکشد.

البته این نکته هم گفتنی است که این جنس از کمدی و فانتزی در جذب مخاطب مثل تیغی دولبه است چون یا مخاطب با آن ارتباط می‌گیرد و دوست دارد یا با بی علاقگی پس می‌زند و دنبالِ کمدی‌های سر راست و بی پیچ و خم است و با فیلم همراه نمی‌شود.

یکی از صحنه هایِ درخشان فیلم، صحنهُ بازسازی رقصِ معروف فیلمِ «عامه پسند» با بازی رضا کیانیان و کاظم سیاحی است؛ زمانی که روحی از دوران گمشدهُ تاریخ به شاهرخ اصرار می‌کند با او برقصد، انتظار هر رقصی می‌رود جز رقص معروف فیلم عامه پسند!

در انتهای فیلم، با پیدا شدن سندِ خانه، معلوم می‌شود این خانه وطنی است که قابل فروش نیست، اینجا خانهُ ماست هر چند گاه متروک است و گاه خاک گرفته…