اتحادیهٔ رادیو تلویزیونهای آسیا پاسفیک (A.B.U) یک بخشِ جشنوارهٔ فیلم هم دارد که هر ساله در شیراز برگزار میشد، در تابستان پنجاه سال پیش من و همکارانم در شیراز بودیم.
فیلمها را در یکی از شیکترین ومجللترین سینماهای ایران، یعنی “سینما آریانا” نمایش میدادند. فیلمها با صدای بسیار دلچسب، پخته و گرمِ منوچهر انور که به انگلیسی میگفت:
Ladies And Gentlemens, the festival presents شروع میشد
تماشاگران این نوع فیلمها اغلب از نوع اتوکشیده وتیپهای روشنفکریِ مو بلند با عینک پنسی و ریشو یا سبیلهای چخوفی و منتقدانِ آثار نمایش داده شده و کتابخوان و اهل سینما بودند..

با دوستانِ شیرازی بعد از دیدن فیلمهای روزانه، به سوراخ سنبههای شیراز سرک میکشیدیم و در عرق فروشیهای شیراز با عرق بیدمشک و طارونه و اترج گلویی تروتازه میکردیم. یکی از همین روزها، به پیشنهادِ یکی از دوستانِ اهل حالِ شیرازی، قرار شد به تماشای یکی از سینماهای بیستاره و سطح پایینِ شیراز برویم تا علاوه بر سینمای خوب، بد و زشت و زیبا را باهم دیده باشیم. البته رفیق ما، این را هم گفت: “توصیه نمیکنم با این دک و پزِ سوسولی، که مناسب سینما “آریانا” است، بخواهید توی این سینما هم فیلم ببینید!” بعد دوستانه توصیه کرد: “خطرناکه بیائید از خیرش بگذریم”
در خاتمهٔ این نصایحِ مصلحانه، فقط به نشان دادن سینما و موقعیت آن به این بحث خاتمه داد. خودش از تجربهٔ فیلم دیدنش در آن سینما برایمان گفت: “سینما( دَم٘ کلی) که اسم رسمی و اصلیاش چیز دیگری است ولی چون در محله میانی شهر شیراز، کنارِ ” کل مشیر ” قرار گرفته به نام سینما “دمِ کل” که در محاورهٔ شیرازی به صورت خلاصه، سینما دم کلی و دمکلیو درآمده است. «کل» احتمالا به معنیِ چاله است و در تهران هم محلههایی مثل چاله میدان یا چالِ زنبورک خانه یا چالِ شتر وجود دارند، که احتمالا بقایای خندق های قدیمی دورِ شهر هستند و طبیعتاً این مکانهای حاشیهای شهر، محلِ اسکانِ طبقاتِ تازه مهاجرت کرده و اقشارِ پَست و خلافکار شهری هستند و سینمایی که در چنین جایی قرار گرفته، میشود حدس زد مشتریانش از چه قماشی هستند و خود سینما چه آثار سطح بالایی! را نمایش میدهد! معمولاً، دو فیلم یا حتی سه فیلم با یک بلیط و لاینقطع ( Non-stop) از ساعت ده صبح تا آخر شب مشغول نمایش این آثار، با تنها یک آپارات هستند و بجز وقفهای درزمان به پایان رسیدنِ یک حلقه فیلم، که اجباراً باید قطع کنند و فیلم را برگردانند یا به اصطلاح “ریوایند” کنند و حلقه بعدی را نمایش دهند، در بقیه اوقات، فیلم در جریان است.

در فاصله بین تعویض حلقههای فیلم، آنتراکت میدهند و چراغهای سالن روشن میشود وعدهای به دستشوییها هجوم میبرند و فروشندگانِ دوره گرد، به داخلِ سالن میآیند و بسته به فصل، انواع خوراکی مثل بستنی، تخمه، نوشابه یا ساندویچ، که در بیشترِ سینماها متداول بود را عرضه میکنند. او حتی اشاره کرد که در این سینمای بخصوص، مواردی مثلِ شلغم پخته، لبویِ داغ، سیراب و شیردان و سیگارِ نخی و بارزده! هم عرضه میکنند. پس هر چه آنتراکت بیشتر، کاسبیِ داخلِ سالن هم بیشتر است!
مشتریهای این سینما هم اصلا از این وضع ناراحت نیستند. بیشتر مشتریها دنبالِ سرپناهی گرم و نرم، برای گذراندنِ روز و چُرتِ بعد از غذا، و خودسازی با چرس و بنگ و مواد افیونی دیگر پا به درون میگذارند! البته گاهی سقوطِ تابلوهای جاندارِ اعتیاد به صورت اسلوموشن، از پلههای بالکن، قوانین جاذبه را به چالش میکشد و این آدمها کاری به کار فیلمی که نمایش داده میشود ندارند فقط به سینما آمده اند و بس! و اما فیلمهای سینمایی به نمایش گذاشته شده، عبارتند از، صحنه های اکشن و بزن بزن فیلمهای مختلف و صحنههای ساز و آواز و کابارهٔ فیلمفارسیها، که از فیلمهای مختلف گردآوری و سرِ هم چسبانده شدهاند. به قول معروف: «بیله دیگ، بیله چغندر»، یعنی اون سینما و اون تماشاچیها، این فیلمها را هم میطلبد!
از اتفاقاتی که گاهی موقعِ نمایشِ فیلم، پیش میآمد این بود که گاهی یکی از دوستانِ آتقی آپاراتچی، بعد از شروع فیلم میرسید و مردم کسی را میدیدند که روی سن و جلوی پرده بالا و پایین می پرد و بال بال میزند و صدایش را میاندازد ته حلقاش و داد میزند: «آتقی… آتقی…»
آتقی هم سرش از پنجره آپارات خانه بیرون میآورد:
«- جونم.. بوگو…!»
«- – مَ اومدم… منم ممد. از دواسر ( یعنی دوباره از اول!)»
«- – نوکرتم عامو! رو چیشام…!»
بعد چراغهای سالن روشن میشود و حلقهٔ فیلم ریوایند میشود و دوباره از سر نمایش داده میشود. و ممد آقا با خیال راحت گوشهای از سالن بیتوته میکند. و زندگی با سیراب و شیردان و نانِ فکلی و کیک و بسکوت( بیسکویت) جریان پیدا میکند!
البته گاهی اوقات جریانات به این سادگی هم برگزار نمیشد؛ مثلا یک روز مردی سراسیمه روی سن و جلویِ پرده، جوری که در زاویهٔ دید آپاراتچی باشد، دوان دوان، مثل اسپندِ روی آتش، بالا و پایین میپرید و بال بال میزد و با سوت بلبلی و فحشهای آبدارِ چارواداری آپاراتچی را صدا میزد و با همهٔ نزدیکان و محارمِ آپاراتچیِ بیچاره وصلت غیر فرخنده میکرد!
آپاراتچی سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: – فلان فلان شده، چته!؟ سالونو رو سرت گذوشتی…اوهوی… چه مرگته!؟

“-فلان فلان شده خودتی، قطع کن ای فیلمو ره…!! آهای مردم! چه نشستین آژانا اومدن دارن دوچرخههای بینمرهتون رو بارِ وانت میکنن و می برن! بدوین که بدبخت شدیم.”
اینجا دیگه آپاراتچی رضایت میدهد و نمایش را قطع میکند و آنهایی که دوچرخههاشان را دمِ درِ سینما گذاشته بودند با هم هجوم میبرند و بعد از جر وبحث با آژانها، دوچرخهها را با خودشان میآورند تویِ سینما و جلوی سن پارک میکنند! بعد با خیالِ راحت، مشغول کارشان میشوند و فیلم مجدد از آغاز شروع میشود و البته عدهای که دوچرخه نداشتند، غر میزنند که: “- عامو ای چه کاری بود کِردین!؟ نشئگیمون پرید!”

