سینمای ایران پر است از چهرههایی که روزی چون ستارههایی درخشان بودند؛ بازیگرانی که نقشهای به یادماندنی آفریدند، دلها را به لرزه درآوردند و تماشاگران را مبهوت خود کردند. اما گاه تقدیر و شرایط سخت، راه برخی از این ستارگان را زود به خاموشی میکشاند؛ بازیگرانی که با وجود استعداد و تلاش، به دلایل گوناگون از دایرهی توجه و محبوبیت دور شدند و به فراموشی سپرده شدند.
در این مطلب به مرور تلخ و شیرین زندگی و حرفه چند تن از آن «تلفشدگان پرده نقرهای» میپردازیم؛ چهرههایی که هر کدام قصهای پر از نور و سایه دارند و یادشان همچنان در دل عاشقان سینما زنده است.

فریماه فرجامی در نرگس
۱- پایانبندی دردناک فیلم «نرگس» (رخشان بنیاعتماد) شاید واقعیترین پایانبندی برای فریماه فرجامی باشد، بازیگر نقش آفاق؛ زنی که وقتی عشق جوانانه عادل به نرگس را دید، با آگاهانهترین حالت ممکن راه نیستی را در پیش گرفت تا دستکم با این روش جاودانه شود. آیا این تلخی تقدیر بود که بهترین بازیگر زن آن دوره را در مسیری دردناک قرار داد؟ فیلم و نقش شاهکار «آفاق» نقطهی پایانی بر دلبریهایش روی پرده سینما شد؟ گویی او علاقهی نسل جدید به بازیگران تازهوارد را حس کرده بود و آفاقوار راه عدم را برگزید. اگرچه تا چند سال بعد هم در چند فیلم حضور داشت، اما هیچکدام از آنها «نرگس»، «مادر» یا «تیغ و ابریشم» نشدند و نه حتی «سرب» و «اجارهنشینها». تمام شد آنچه که آفاق بود؛ تنها زیر تریلی نرفت تا سالها بعد، عاشقان سینما با یادآوری صحنهی دردناک کچل شدنش در «سرب» اشک حسرت بریزند برای آفاق جوانمرگشده و «عادل»هایی پر تکرار که سودای نرگسها را داشتند و از عشقهای پیشین غافل شدند.

اسماعیل محرابی در خانه سبز
۲- در فضای سرد فرهنگی و یخزده دههٔ ۶۰ تلویزیون ایران، یک دوشنبه شب موعود، مجری پخش شبکهٔ اول سیمای جمهوری اسلامی مجبور شد دربارهٔ روابط صمیمانهٔ دختری کوچک در قسمت قبلی سریال پرطرفدار «آیینه» با مردی که نقش پدرش را بازی میکرد، توضیح دهد و تأکید کند که این دو بازیگر در دنیای واقعی هم پدر و دختر هستند. از بینندگان عزیز خواسته شد که از دیدن صحنههایی چون نوازشهای پدرانهٔ موهای دختر دهدوازدهساله نرنجند!
آن بازیگر مرد، اسماعیل محرابی، در آن روزگار گلسرسبد سریال «آیینه» و یکی از پرکارترین بازیگران سینما بود؛ کسی که در حالی که تقریباً هیچیک از ویژگیهای قهرمان را نداشت، نقش قهرمانان را در فیلمهایی چون «بالاش»، «تپش» و «افسون» بازی میکرد. در فیلمهای دیگری همچون «خواستگاری» و «وکیل اول» و سریالهایی مانند «هزاردستان»، «بوعلیسینا» و «سربداران» نقشهای بهیادماندنی داشت؛ اما ناگهان چنان غایب شد که وقتی همین چند سال پیش در فیلم «گذر موقت» نقش پیرمردی دلچسب را ایفا کرد، کمتر کسی ذوقزدهاش را پنهان کرد. محرابی در این سی سال غیبت، تنها یکی دو بار در سریالهای تلویزیونی ظاهر شد که مهمترینشان نقش داماد خاندان صباحی در سریال «خانه سبز» بود. حضور او در این نقش باعث دلپذیرتر شدن چهارشنبهشبها برای مخاطبان شد. البته در سالهای اخیر بخت یار او بوده و حضور پررنگتری در عرصه تصویر داشته؛ از جمله در فیلم پربیننده «کیک محبوب من» (ساختهٔ مریم مقدم و بهتاش صناعیها) که به دلیل مسائل فرامتنی و نداشتن مجوز، با گسترش فضای مجازی مهمان خانههای بسیاری شد. بازی دلچسب او مخاطبان را غافلگیر کرد و آنها را به یاد گذشتهٔ این مرد همیشه سبیلو انداخت.
۳- فیلم «دیدار» (محمدرضا هنرمند) هرچند در دههٔ ۷۰ بهخاطر حواشی فراوان، توقیف چندساله و بیان عشقی ممنوع میان دختری مسیحی و رزمندهای مسلمان خبرساز شد، در دهههای بعد به فیلمی مهجور بدل گشت؛ فیلمی که البته شایستهٔ این بیتوجهی نبود. فیلم با بازی گیرا و بهیادماندنی مینا لاکانی که نقش دختر دانشجوی ارمنی را بازی میکرد، نوید حضور ستارهای نو در سینمای ایران را میداد؛ ستارهای که علاوه بر زیبایی ذاتی، توان بازی قابل قبولی داشت. لاکانی در تصویر کردن ده سال زندگی این دختر، از آشنایی، عشق و ازدواج با پسری مسلمان، تا اسارت همسر و بار اقتصادی زندگی و موفقیتهای شغلی در حوزه گلفروشی، بسیار موفق بود و سیمرغ بلورین بهترین بازیگر زن جشنواره فجر را به خود اختصاص داد. فیلم آنقدر حرارت و گیرایی داشت که وقتی بعد از چند سال توقیف روی پرده رفت، توانست طراوت خود را حفظ کرده و مخاطب را راضی از سینما خارج کند. هرچند شیمی بازی میان مینا لاکانی و مهران مدیری آنگونه که باید شکل نگرفت و بازی عجولانه مدیری مانع ثبت لحظات پرشور عاشقانه در صحنههای دو نفرهشان شد، اما تلاش انفرادی لاکانی که بخش زیادی از بار فیلم را بر دوش میکشید، به ثمر نشست. این آغاز طوفانی، انگار پایانی بود بر درخشش این بازیگر جوان؛ خیلی زود پروندهٔ سینماییاش بسته شد و کارهایش محدود به حضور در سریالهای درجهچندم تلویزیون شد. سرخوردگی و مهاجرت سرنوشت محتوم پایان زودهنگام یک بازیگر خوب و تلاشگر بود.
۴- «محمد منصوری» با بازی حسن جوهرچی در سریال «جوان پسند در پناه تو» (حمید لبخنده) در اواسط دههٔ ۷۰، ایدهآل دخترانِ جوان و پسران بود؛ جوانی آراسته و خوشبرخورد، اجتماعی و در عین حال بچهمسلمان که میخواست الگویی نوین از نسل جوان باشد و نمایندهٔ جوانان در تراز حاکمیت جلوه کند. کسی که میتوانست دانشجوی رشتهای هنری باشد و در لحظات دلتنگی و اندوه، راه شمال را پیش گیرد و آنچنان جذابیت درونی و بیرونی داشته باشد که دختری زیبا و لجوج به نام مریم افشار (با بازی لعیا زنگنه) را تحت تأثیر قرار دهد و با اعمال خیرخواهانهاش دلبری کند. جوهرچی با این نقش دیده شد؛ هرچند پیش از آن در چند فیلم سینمایی مانند «برخورد» (سیروس الوند) و «بر بال فرشتگان» (جواد شمقدری) هم حضور داشت، اما سیمای محمد منصوری تا سالها بعد چون برگ زرینی در کارنامهاش الصاق شد.
حضور او در دو فیلم خوب مسعود کیمیایی به نامهای «ضیافت» و «سلطان» شرایط را برای تثبیت او در حوزهٔ سینما فراهم کرد، اما آنگونه که باید نشد. در حالی که هر بازیگر تازهکاری، حضور در سکانسی از فیلمهای دههٔ هفتادی کیمیایی را فرصتی بزرگ برای اثبات خود میدانست، جوهرچی مسیر اشتباه را انتخاب کرد و تجربیات بعدیاش در سینما، به جز فیلم «دو زن»، چندان درخشان نبود. روند مهاجرتش به سریالهای درجهچندم تلویزیون شدت گرفت و چند سال بعد هم خبر آمد که خواجهخرقه تهی کرد!
۵- جهانگیر الماسی، جوان اول اکثر فیلمهای دههٔ ۶۰، بهخصوص در همکاری با کیانوش عیاری در فیلمهای مهمی چون «آن سوی آتش»، «تنوره دیو» و «شبح کژدم» نقش آفرینی کرد، اما خیلی زود و بنا به دلایل نامعلوم از پرده حذف شد. در حالی که علی نصیریان حتی در نود سالگی همچنان بازی میکند و خوب هم بازی میکند، کسی از جهانگیر الماسی خبر سینمایی قابل توجهی ندارد. حضورش در فیلم «خروج» (ابراهیم حاتمیکیا) نه به سبب میزان حضور در فیلمنامه و نه کیفیت اجرا چنگی به دل نزد، در حالی که در دههٔ شصت، جزئی لاینفک از فیلمهای مهم روی پرده بود.
۶- غزل صارمی با فیلم «عروس آتش» (خسرو سینایی) شروعی کوبنده و امیدوارکننده داشت؛ چنان که حتی با استعدادی متوسط هم میتوانست سالها حضور خود را در سینمای ایران بیمه کند. اما بداقبالیهای پیاپی چنان پرتعداد شدند که نتوانست کمترین بهرهای از حضور در فیلم باشکوه «عروس آتش» ببرد. آخرین تصویری که از او به یاد مانده، حضورش در سریال «زیر آسمان شهر» (مهران غفوریان) است که در آن نقش همسر بهروز پیرپیکاجکی را در یک فصل بازی کرد و همکاریاش حتی در فصول بعد هم ادامه نیافت.
۷- …و بودند بازیگران بزرگی چون سوسن تسلیمی و شهلا میربختیار که در فضای دههٔ ۶۰ نتوانستند دوام بیاورند و سینمای ایران را از نعمت حضورشان محروم کردند. هرچند سوسن تسلیمی با فیلمهایی به تعداد انگشتان یک دست جاودانه شد و اکنون در غربت به فعالیتهای تئاتری مشغول است، اما کسی از شهلا میربختیار که با فیلم «پاییز صحرا» مشهور شد و در سینما نیز فیلمهای درخور توجهی بازی کرده بود و با وجاهت و منظر دههٔ شصتیاش آتش حسادت بسیاری را برانگیخته بود، خبری ندارد.

شهلا میربختیار در پاییز صحرا
۸- و داستان «تلفشدگان پردهٔ نقرهای» بسیار بیشتر و مفصلتر از آن است که بتوان روایتش کرد! و تنها یک مورد از آنها، پرویز فنیزاده است که قادر است دو یا سه کتاب پر از مواد خام برای گریه و آه و افسوس به همراه داشته باشد.

