هیچکاک فیلم «بدنام» را در پایان جنگِ جهانیِ دوم و در آستانهٔ جنگ سرد ساخت. در چنین شرایطی، نازیها بهترین گزینه برای شخصیتهای شرورِ فیلم بودند. این فیلم الیشیا هوبرمن (اینگرید برگمن) را یک امریکایی وطنپرست نشان میدهد که پدرش به جاسوسی برای نازیها متهم شده است. الیشیا که به میخوارگی و لاابالیگری شناخته شده است، از طریق مأموری به نام دِولین (کری گرانت) متقاعد میشود که به ریو برود و در زندگیِ یک جاسوسِ نازی به نام الکس سباستین (کلود رینز) نفوذ کند.
یکی از مشهورترین سکانسهای تاریخ سینما در فیلم بدنام رقم میخورد؛ صحنهٔ حرکت دوربین از سقف تالارِ مهمانی و جریانِ آرام و پیوستهٔ آن به سمتِ پایین، تا نمایِ دست آلیشیا که کلید سرداب را مخفی کرده و منتظر ورود دِولین به مهمانی است.
به این ترتیب در دلِ درام ظاهری، درامِ اصلی فیلم در حال وقوع است. در حقیقت در جایجایِ فیلم بدنام، سرشار از چنین دلالتهای ضمنی است که لایههای سطحیِ معنا را کنار میزنند و عمقِ سبک تصویری هیچکاک را در قالبِ نوآوریهایش به نمایش میگذارند.
در ابتدای فیلم نیز هیچکاک با زیرکیِ تمام، شخصیت دِولین (کری گرانت) را طوری به مخاطب معرفی میکند که شباهتی به ورود ستارگان سینما در فیلمهای بزرگ ندارد. در یک مهمانی، که پس از اعلامِ محکومیت پدر آلیشیا برگزار شده است، آلیشیا با چند نفر از دوستانش، چنان مینوشد که همه چیز را فراموش کند. دوربین در جایی قرار دارد که ما دِولین را فقط از پشتِ سر میبینیم! الکل وبطریهای نوشیدنی به گونهای برجسته در فیلم بدنام ظاهر میشوند و معانیِ نمادین مختلفی دارند. در آغاز، مشروبات الکلی نشاندهندهٔ هبوطِ خودویرانگرِ آلیشیا در زندگی، به مثابهٔ یک دورهمیِ طاقتفرسا، پس از زندانی شدن پدرش است. در لحظات ضعف عاطفی، آلیشیا به نوشیدن بیشتر مشروب بر میگردد. بنابراین، مشروب حاوی این معناست که آلیشیا زنی سست عنصر و بدنام است.
در ادامه، دولین یک بطری شامپاین میخرد تا شامی عاشقانه را برای او و آلیشیا به ارمغان بیاورد. در ابتدا، بطری نمادِ عشقِ او به آلیشیا و تمایل او به گذراندنِ شب با او است؛ نشانه تعهد است. سپس، هنگامی که دِولین درمییابد سروان پرسکات (لوئیس کالهرن) از آلیشیا خواسته است که سباستین را اغوا کند، از سر غفلت، بطری را در دفترش رها میکند و بدون آن به خانه میرود. در این جا، بطری نمادی از عشقی است که دِولین احساس میکند باید رها کند و در مقابل، به وظیفهاش بپردازد. چون او حالا میداند مأموریت آلیشیا چیست، شام عاشقانه هم فراموش میشود!
آن جا که آلیشیا به مهمانی شامِ سباستین میرود، امیل هوپکا را میبیند که به بطری مرموز شراب اشاره میکند. در ادامه، وقتی امیل کشته میشود. بطری به نمادی از نقشه نازیها تبدیل میشود؛ یک شیٔ مرموز در خانهٔ سباستین که توجه آلیشیا را به خود جلب کرده است. وقتی دولین و آلیشیا در شب مهمانیِ بزرگ، بطریهای انبار شراب را بررسی میکنند، متوجه میشوند که برخی از آنها پر از شن است. بنابراین، بطریهای شراب در خانه سباستین، نشاندهنده توطئهای شیطانی است که در پوشش مهمانیهای شام مجلل و در میان بالادستیها در حال پیریزی است.
اینجا دیگر بطریهای شامپاین در شب مهمانی سباستین، نمادی بسیار ویژه در فیلم است. در حالی که دولین و آلیشیا راه خود را برای ورود به انبار شراب در پیش گرفتهاند، در تنگنای زمانی قرار میگیرند. در طبقه بالا شامپاین کافی برای پذیرایی از مهمانان وجود ندارد. بنابراین یک پیشخدمت احتمالا باید در زمان مقرر به انبار شراب برود. این بدان معناست که دولین و آلیشیا باید سریع عمل کنند. هیچکاک بارها و بارها دوربین را به سمت بطریهای شامپاین روی یخ در مهمانی میچرخاند. بطریها نمادی از زمان رو به اتمامی هستند که دولین و آلیشیا برای تحقیق در انبار شراب دارند. هر بار که دوربین به سطل یخ برمیگردد، بطریهای کمتر و کمتری دیده میشوند و این، قوام بیشتری به حس تعلیق میبخشد؛ چراکه بیننده را در تردید موفقیتِ آلیشیا و دولین غوطهور نگاه میدارد.
جدا از این که آلیشیا در نوشیدن الکل افراط میکند، انواع مایعات و نوشیدنیهای دیگر نیز در لحظاتِ کلیدی فیلم ظاهر میشوند. آلیشیا شب را با رانندگی در حالت مستی گذرانده است. وقتی بیدار میشود، چشمش به یک لیوانِ بزرگِ آلکا-سلتزر (داروی رفع خماری) میافتد. دِولین سعی میکند خماری آلیشیا را تسکین دهد و آن لیوان بزرگ روی میز و در کنار تخت اجتنابناپذیر به نظر میرسد. وقتی آلیشیا غلت میزند، عملاً بینیاش مقداری با لیوان فاصله دارد. دولین از او میخواهد مایع درون لیوان را بنوشد، اما آلیشیا امتناع میکند چون نمیخواهد با واقعیت زندگیش روبرو شود.
در ادامه، نوشیدنی مهم دیگر، فنجان قهوهای است که سباستین و مادرش اغلب برای آلیشیا سرو میکنند. این مورد در ابتدا به عنوان نوشیدنی تلخمزهای که به همراه نوشیدنیهای الکلی مصرف میشود، چندان غیرعادی به نظر نمیآید. اما آلیشیا در نهایت پی میبرد که فنجان قهوه حاوی سم بوده و همین نوشیدنی او را بیمار میکند. هیچکاک فنجان قهوه را در نمای نزدیک نگاه میدارد و با تأکید، به آن نوشیدنی کافئیندار معمولی اشاره میکند که برای همه ما آشناست! مایعات و اثرات آن، چه دارویی، و چه کشنده، یک موتیف قوی – هم از نظر بصری و هم از نظر موضوعی، در فیلم بدنام است.
گذشته از نوشیدنیها، کارکرد نمادین در فیلم بدنام نشانههای دیگری هم دارد. هنگامی که دِولین برای اولین بار در خانهٔ آلیشیا با او ملاقات میکند، آلیشیا اصرار دارد که با وجود مستی به سواری برود. وقتی از خانه بیرون میروند، باد میوزد. دولین شالی را دور نیمتنهٔ برهنه آلیشیا میپیچد که نمادِ مراقبت و پاسداری او از آلیشیاست. شال دِولین معنای ضمنی دیگری نیز دارد؛ این که دِولین میخواهد آلیشیا را نه فقط از سرما، که از بدنامی و بیقیدی نیز دور نگاه دارد. پس از آن که آلیشیا با سباستین ازدواج میکند، او شال را با ناراحتی به دولین پس میدهد. شالی که در گذشته نمادی از پیوند او با دولین بوده است، اکنون نماد این واقعیت است که آلیشیا به عنوان همسر سباستین، تسلیم سرنوشت شده است و دیگر مراقبت دولین را نمیخواهد.
کلید انبار شراب نیز در فیلمنامه بن هکت بار نمادین برجستهای دارد. اصرار سباستین بر همیشه بسته نگاه داشتن آن در، بیانگر حد محرمانگی امور خصوصی او و اسرارِ مرتبط با نازیهاست. زمانی که آلیشیا کلید انبار شراب را میدزدد، جان خود و دولین را در معرض خطری جدی قرار میدهد. هیچکاک به بیننده نشان میدهد که کلید تا چه حد برای سباستین مهم است. آلیشیا کلید را در مشت خود میفشارد. در حالی که سباستین میرود تا دستهای او را ببوسد، آلیشیا باید دستهایش را دور همسرش حلقه کند تا آنچه را که مرتکب شده، پنهان نگاه دارد. کلید نمادی از وابستگی گسستناپذیرِ سباستین به حزب نازی است.
جدا از کارکردهای نمادین، طیف دیگری از دلالتهای ضمنی را میتوان در کنایههای دراماتیک و طنزهای موقعیت در بدنام جستوجو کرد. وقتی آلیشیا زمان دیدار با دولین در پارک، رنجور و نزار است. سباستین و مادرش با آن دستور غذایی زهرآگینشان در پی قتل آلیشیا هستند. آلیشیا به جای این که به دولین بگوید حالش خوب نیست، شرایط جسمانیش را میپذیرد و به دروغ میگوید که شب قبل مست بوده است و اکنون از درد خماری رنج میبرد! در سراسر فیلم، دلیل تردید دِولین برای اعتماد به آلیشیا این است که تصور میکند آلیشیا تغییرپذیر نیست و عادتِ مستی را رها نخواهد کرد. در لحظهای که آلیشیا نیاز مبرمی به کمک و مراقبت دِولین دارد، داستانی سرهم میکند تا دولین او را نزد پزشک نبرد. طنز ماجرا این جاست که اگر آلیشیا به همراه دِولین نزد پزشک میرفت، از آن قتلِ خاموش و تدریجی نجات پیدا میکرد. با این حال، او مغرورتر از آن است که وقتی به عشق دِولین بیاعتماد است، کمک و مراقبتش را بپذیرد.
مادام سباستین در ملاقات با آلیشیا، به شدت به این دختر مشکوک میشود و باور نمیکند که او به دلایل درستی با سباستین ازدواج میکند. هرچند حق با او است؛ اما نمیداند آلیشیا در واقع یک جاسوس امریکایی است. سوء ظن مادر سباستین بیشتر از جنس یک بیاعتمادی عمومی نسبت به هر زنی است که به پسرش نزدیک میشود. او تصور میکند آلیشیا برای ثروتِ سباستین میخواهد با او ازدواج کند. در حالی. که وقتی متوجه جاسوس بودنِ آلیشیا میشود، کاملا شگفتزده میشود.
یکی از بنمایههای اصلیِ کنایهٔ دراماتیک در فیلم بدنام آن جاست که سباستین و مادرش شروع به مسموم کردن آلیشیا میکنند. تماشاگر با آگاهی از گفتوگوهای آن دو، میداند که هویت واقعی آلیشیا او رفته و او را بزودی خواهند کشت. علاوه بر این، هیچکاک با نشان دادنِ تصویری از قهوه در نمای نزدیک، به مخاطب اطلاع میدهد که ابزار سباستینها برای قتلِ آلیشیا چیست. برای مدتی، آلیشیا بیخبر است که سباستین و مادرش چه نقشهای برای قتل او کشیدهاند؛ اما تماشاگران میدانند.
این نکته فضایی پرتنش از کنایهٔ دراماتیک را ایجاد میکند که در آن، مخاطب جزئیاتی را میداند که شخصیتِ اصلی نمیداند.
طنز دیگر فیلم این واقعیت است که سباستین به آلیشیا بسیار وفادار است و به او عشق میورزد. او با وجود هواداری از نازیها و شخصیت شرورش، با محبت و احترام به آلیشیا علاقمند است. بیننده نیز این عشق واقعی را احساس میکند. در حالی که دولین مردی که باید در کنار آلیشیا باشد، از ابراز عشق خود ناتوان است.
دولین مردی است به شدت سرد که در بیشترِ لحظههای فیلم نمیتواند احساس عاشقانه اش را به آلیشیا منتقل کند و همین موضوع احساس بدی در آلیشیا بوجود میآورد. اما در پایان، دِولین به شوالیهای قهرمان و عاشقپیشه تبدیل میشود که زرهی درخشان به تن دارد و این سباستین است که بیرحمانه همسرش را مسموم میکند تا او را از سر راه بردارد. با این حال، در بیشتر بخشهای فیلم، سباستین با وجود فاشیست بودن، عاشقی نرمخو و خوشبیان است و دولین، با این که با آلیشیا همسوست، قلدری متلکگو و بیرحم.