Skip to main content

چند هفته بعد از اکران عمومی «پدرخوانده» در تهران، نقدی بر این فیلم نوشتم که گفته می‌شد یکی از اولین‌ بازتاب‌های انتقادیِ منتقدان ایرانی درباره این اثر است؛ نقدی که در سوم آذرماه ۱۳۵۲ در ستاره سینما به چاپ رسید.
به درخواست دوست عزیزم عباس یاری، نگاه دوباره‌ای به این نقد می‌اندازیم:

صدها هزار دلار خرج تهیه این فیلم سه‌ساعته، سوپر‌پروداکشنِ کمپانی پارامونت شده است و میلیون‌ها دلار بازیافتی نتیجه داده است. این از کل قضیه و جزئیات فیلم هم که تماما نشان از توجه شدید سازندگان آن به سلیقهٔ تماشاگران سینما دارد. نتیجتاً پدرخوانده فیلمی است که در وهله اول برای بازار ساخته شده و می‌بینیم که موفق هم از آب درآمده است.

اما «فرانسیس فورد کوپولا» در ورای عوامل سختِ تجارتی فیلم، اثری ارائه می‌دهد که نشانه زیادی از هوش و ذکاوت یک فیلمساز مسلط و کاربلد را دارد؛ فیلمسازی که قبلاً توانایی‌های خود را در ساختنِ فیلم «رنگین‌کمان فینیان» (در تهران «رنگین‌کمان») نشان داده است، بار دیگر او در این فیلم، ورایِ عواملِ تجاری، بینشِ سینمایی و توانایی خود را نشان می‌دهد. کوپولا که سناریستِ چند فیلم هم بوده است، از فیلمی مثل رنگین‌کمان که یک موزیکال افسانه‌ایِ زیبا بود، رو به سمتِ ساختِ فیلمی مثل «مردم بارانی»که سوژه رئالیستی دارد آورده است (این فیلم در آن زمان هنور در تهران نمایش داده نشده بود) و حالا در «پدرخوانده» هم با اثرات فکری‌ای روبه‌رو هستیم که برای جزئیات زندگی واقعی اهمیتِ زیادی قائل است.

پدرخوانده خصوصیات هر سوپرپروداکشن دیگری را دارد؛ دیده‌ایم که در فیلم‌های پرخرجی که نمایش‌شان بیش از حد معمول به طول می‌انجامد، معمولا داستان در چندین سال متوالی یا غیرمتوالی می‌گذرد، آدم‌ها ازدواج می‌کنند، پیر می‌شوند، می‌میرند، ماجراها سال‌ها به طول می‌انجامد: نمونه‌های بارز، فیلم‌های «بن‌هور» و «بربادرفته» است. کوپولا با حفظ تمام این خصوصیات، قصد دارد فیلمی که وابسته به سینمای متعالی امروز باشد، بسازد و می‌بینیم که کم و بیش به هدف خود می‌رسد یا تا حد زیادی نزدیک می‌شود.

مسئلهٔ اصلیِ فیلم خشونت در سطح بیرونی زندگی و ایجاد رابطه با آرامش‌های داخلی و زندگی خانوادگی است. این تم که در سراسر فیلم جاری است در ورای سوژه مافیایی معروفِ پدرخوانده عنوان می‌شود و در واقع سوژه پرپیچ و خمِ فیلم در اصل بر پایهٔ این فکر قرار گرفته است. این ایده از همان شروعِ فیلم به چشم می‌خورد، همهٔ آدم‌ها جمع هستند. «دون ویتو کورلئونه» (مارلون براندو) برای عده‌ای کارهایی انجام می‌دهد و سفارش‌هایی قبول می‌کند. به موازات این کارها، عروسی دختر او برپاست و می‌بینیم که همزمان با برگزاری مراسم عروسی (که جزو سکانس‌های دیدنی و زیبای فیلم است)، کورلئونه به کارهای خود می‌رسد.

پسرهای کورلئونه «مایکل» (آل‌پاچینو) و «سانی» (جیمز کان) هم حضور دارند و  به‌خصوص مایکل و تغییر حالات او، فیلم را به خصوصیات فیلم‌های بزرگ کمپانی‌ها نزدیک می‌کند؛ پسری که بر اثر گذشت ایام، تغییر روحیه می‌دهد و جانشین پدر می‌شود و حتی خشن‌تر از او!

فیلم، ساختمان دراماتیک محکمی دارد. شخصیت‌ها با آنکه متعددند، اما به‌خوبی (نه در حد کمال) شناسانده می‌شوند و در خدمت ایدهٔ اصلی فیلم هستند و در پرداخت کاپولا می‌بینیم که به طور مدام خشونت‌های شخصیت‌های فیلم، در مجاورت زندگی عادی و عاطفی‌شان شکل پیدا می‌کند.

تصاویر فیلم و فیلمبرداری زیبای آن کاملاً به بازسازی فضای سال‌های دهه ۴۰ کمک می‌کند و از نظر ترکیب‌بندی و انتخابِ رنگ‌ها نیز این تصاویر به زمانِ وابسته خود نزدیک می‌شوند. بازی‌ها مثل همیشه بی‌نقص و تاثیرگذارند. مارلون براندو و موسیقی متنِ «نینو روتا» که سراسر فیلم، شوری به‌پا می‌کند، از امتیازات اصلی فیلم است. فیلم «پدرخوانده» باوجودِ تبلیغات جهانی که کمی تماشاگر را نسبت به آن بدبین می‌کند، فیلم خوبی است.