Skip to main content

🔹 یادم میاد همان سال‌ها که فیلم “من، ترانه، پانزده سال دارم” خیلی سروصدا کرده بود، عنوانِ یکی از گفت‌وگوهای منتشر شده‌ات این بود: “من، مرضیه، پنجاه و یک سال دارم!” که لابد واقعیت داشت. حالا هم به لحاظ تقویمْ “هفتادو چهار” ساله هستی اما به نظر میاد “چهل و هفت” سال بیشتر نداری! با همان شور و توانِ خستگی‌ناپذیری که همیشه داشتی و همچنان داری…

🔹در جریان هستم که می‌خواهی احتمالا فیلم جدیدی را شروع کنی. وقتی با هیجان از چیزهایی می‌گویی که در مناطق دورافتادۀ کشورمان دیده‌ای و تلاش‌های هم‌وطنانی که صادقانه و خالصانه در آن نواحی با هدفی ارزشمند به فعالیت‌های مدنی مشغول‌اند، پیداست که باز هم دنبال دردسر می گردی! دردسرِ ساختن یک فیلم دیگر با موضوع دلخواهت: مراقبت از محیط زیست و افزایشِ آگاهیِ جماعت؛ مردمانی که اکثرشان به هزار و یک دلیل کمترین توجهی به طبیعت، منابع طبیعی و سرمایه‌های ملی‌شان ندارند و همراه با برخی دولتمردانِ کم‌دانش و سودجویانِ قدرتمند در تخریب و نابودیِ تدریجی و سریعِ آن سهیم‌اند. در سریالِ “آب‌پریا” – شاهد بودم وقتی به تالاب خشکِ “پریشان” رفتیم، از مشاهدۀ برهوتی که به‌جای مانده بوده بود بغض کردی و مثل مادری مهربان برای فرزندِ بیمارش اشک در چشم‌هایت جمع شد.

🔹مرضیه برومند! هنوز هم کسانی هستند که همراهت باشند و در تولید این فیلم و فیلم‌های دیگری با هدفِ مراقبت از سرزمین‌مان و دفاع از ارزش‌های انسانی یاری‌ات کنند. فقط به فکر فیلم‌ساختن باش. خودت را گرفتارِ حضور در شوراها و جلساتی نکن که اغلب‌شان فایدۀ چندانی ندارند و در عمل هیچ کمکی نمی‌کنند به فیلمسازان و هنرمندانی که عمیقاً دغدغه‌هایی برای منافع واقعیِ ملی دارند. جسارتاً عرض می‌کنم که وقت خودت را تلف نکن! به فیلم‌ساختن‌ات برس.

🔹 اما نه! یک پروژۀ ناتمام دیگر هم داری که جز خودت کسی تواناییِ به سرانجام رساندنش را ندارد. راه‌اندازیِ “خانۀ عروسک” (شامل “موزۀ عروسک” و…) -اگر صرفاً یک آرزوی محال نباشد!- فقط از عهدۀ خودت برمیاید. متأسفم که از “محال بودنِ یک آرزو” می‌گویم. باعث شرمندگی است؛ شرمندگیِ تمام مسئولان و مدیرانی که سال‌هاست در دولت‌های مختلف، برای ایجاد این نهادِ ضروری و به شدتْ تأثیرگذار در حوزۀ آموزش و پرورشِ کودک و نوجوان، عملاً تنهایت گذاشته‌اند. آیا عجیب نیست که چه بودجه‌های هنگفتی را صرف چه کارهای بیهوده‌ای می‌کنند اما حاضر نیستند و اراده‌ای وجود ندارد که امکانات و هزینه‌های لازم برای شکل‌گیریِ کامل و کارآمدِ “خانه عروسک” پس از این همه سال بالاخره تأمین شود؟
خودم پاسخ را می‌دانم: نه! اصلاً عجیب نیست! هیچ‌ مدیر و مسئولی به اندازۀ مرضیه برومند ارزش و اهمیت این نهاد را نمی‌داند و درک درست و عمیقی از آن ندارد؛ حتی با وجود این‌که خاطراتِ کودکیِ بسیاری‌شان آمیخته بوده است با عروسک‌ها و نمایش‌هایی که او و همکارانش خلق کرده‌اند.

🔹اما تا بوده همین بوده. به قولِ آموزگار بزرگ‌مان، توران خانم میرهادی، چاره‌ای نیست جز این‌که “غم بزرگ را به کاری بزرگ تبدیل کنیم.”
مرضیه خانم برومند! با شناختی که در این چند دهه از روحیه‌ات دارم، می‌دانم و مطمئنم که از ناتمامیِ پروژۀ “خانۀ عروسک” خیلی‌وقت‌ها غصه خورده‌ای و حتماً هر بار دربارۀ سال‌هایی فکر می‌کنی که با شور و شوق و امید برای تحققش کوشیده‌ای، گوشه‌ای در قلبت اندوهگین می‌شود. اما یقین دارم که در این اندوه متوقف نمی‌شوی. باز هم پیگیر ماجرا خواهی بود و باز هم با امید به سروسامان دادنِ جدی به وضعیتِ صدها عروسکِ ماندگار و خاطره‌‌انگیز و حمایت از هنرمندانی که با کمترین امکانات، عاشقانه تلاش می‌کنند در عرصۀ هنرِ نمایشِ عروسکی و از طریقِ عروسک‌های نمایشی، جهانی سرشار از صلح و دوستی و عدالت و برابری و آزادی برای کودکانِ ایران بسازند، سرسختانه می‌کوشی بنای ناتمامِ “خانه” برای “عروسک‌ها” کامل و قابل سکونت شود! روی همراهی ما هم حساب کن.
🌿 در کنارت هستیم و …تولد هفتاد و چهار سالگیت مبارک!