میگویند سفر پایانی ندارد فقط مسافراناند که به پایان خط میرسند. تا سینما هست، سفر هم هست. دل کندن از دیار، عبور از مرزها و جاری شدن به فرهنگهای پرنقشونگار، به عمق زندگیِ خانوادههای بحرانزده یا وارد شدن به خلوت آدمهای تنها و بیکس، نگاه سینمای بدون مرز را میطلبد. میتوان با بسیاری از فیلمها شاهد زندگیِ سرخوشانه و برزخِ آدمهایی باشیم که به عشقِ آرامش، از وطن و دیارشان دل میکنند و راهی میشوند؛ سفرهایی گاه رؤیایی و خاطرهانگیز و گاه کابوسوار. میتوانی همراه آن گروه از کارگرانِ افغان در فیلم مرد دریا (کنستانتین جیاناریس) در یک کشتیِ حمل قاچاق روزها و شبهایت را با کابوس سپری کنی، به امید رسیدن به ساحل نجات، یا به آب بزنی و در دل سیاهیِ شب، طعمهٔ کوسه و امواج سهمگین شوی. یا مثل زنی بیپناه اهل پاراگوئه با بچهٔ پنجماهه در فیلم (درختان اقاقی) سوار یک کامیون حمل چوب، از مرز عبور کنی و با رانندهٔ ناشناختهای همراه شوی و خودت را به سرنوشتی نامعلوم بسپاری یا مثل شخصیتهای فیلم بیرون از ساتن (برونو دوفونت) در نیمهشبی سرد، مسافتی را به دل کشتزارهای تاریک بزنی و نعرههای گوشخراش بکشی تا تماشاگران خوابآلوده را که در سالنهای تاریک سینما، روی صندلیهایشان به خواب رفتهاند، بیدار کنی! یا مثلِ آن بچهٔ ملایری در فیلم مسافر(کیارستمی)، با کلک، پول سفری را جمع کنی به امید دیدنِ مسابقهٔ فوتبال و وقتی در گوشهای از استادیوم از خواب لحظهای بیدار
میشوی، ببینی بازی تمام شده و دوباره باید برگردی شهر خودت! عجیبترین و تکاندهنده ترینش فیلم مسافران (بهرام بیضایی) است که همان اول کار میگوید که ما همگی در این سفر، از مرزی عبور نمیکنیم، میمیریم!
شخصیت فیلم به امید دیدار(محمد رسولاف) هم با زجری توانفرسا همراه است. تمام روزها و شبهایش با انتظاری کشنده برای دریافت ویزا از یک کشور بیگانه به کابوسی کشنده بدل میشود.
من آن سفر جادهای در فیلم درختان اقاقی (پابلو جیورجلی) را که محصول مشترک آرژانتین و اسپانیا است، خیلی دوست دارم؛ با قصهای یکسطری و ساده:«رُوبن، رانندهٔ میانسال و تنها، که سالها کارش حمل چوب به آرژانتین است، این بار به توصیهٔ رییساش، زن مطلقهای را که در جستوجوی کار عازم آرژانتین است، کنار جادهای در پاراگوئه سوار کامیونش میکند تا او را به بوئنوس آیرس برساند. زن، علاوه بر باروبندیلش یک کودک پنجماهه نیز در بغل دارد. قصهٔ فیلم از آغاز تا پایان همین است. کامیون، جاده، دو شخصیت اصلی و دیالوگهایی که از یک صفحه هم کمتر است. اما چنان تماشاگر را روی صندلی میخکوب میکند و احساسات او را در اختیار میگیرد که در پایان بیننده را با چشمانی اشکبار راهی منزل میکند. کمتر تماشاگری فکر میکند با فیلمی تا این حد مهجور، اما تأثیرگذار برخورد کند. مهمترین عنصر فیلم جدا از ضرباهنگ درست و تدوین حسابشده، انتخاب چهرههایی سمپاتیک است بهویژه انتخاب دختربچهٔ پنجماههٔ تپل، با گونههایی برجسته، چشمانی درشت و حرکاتی شیرین. حضور او رنج این سفر طولانی در جادهای گاه پر از مه و باران را به لحظههایی شیرین و خاطرهانگیز بدل میکند. در صحنهای از فیلم، زمانی که کامیون برای لحظهه ای کوتاه جلوی قهوهخانهای متوقف میشود و راننده برای شستن عرق تنش به اتاقک چرک و متروکی میرود و با سطلی به بدنش آب میریزد، تماشاگر متوجه آثار یک جراحی بزرگ بر بدنش میشود. تماشاگران ممکن است تصور کنند که این کار را گریمور فیلم انجام داده، اما بازیگر فیلم گفته است که این، پیامد تصادف هولناکی بوده که او سالها پیش با موتورسیکلت داشته است. فیلم J.A.C.E (منهلائوس کاراماکیولس) حکایت دیگری از یک دل کندن و رفتن به سفری اجباری است. جیس، پسربچهٔ هفتسالهٔ آلبانیتبار پس از مناقشات خونینی، توسط مهاجمانی که عمویش را دار زدهاند و جلوی چشمان وحشتزدهاش اعضای خانوادهاش را کشتهاند، به سفری بیبازگشت روانهٔ یونان میشود. او از چنگ راهزنان میگریزد. از سر ناچاری مدتها پشت چراغقرمز خیابانها گدایی میکند. حادثهٔ دیگری او را به دنیای خلافکارها و باندهای مواد مخدر میکشاند و دستآخر، سر از دنیای شعبدهبازان و سیرکبازان درمیآورد.
کارگردان ترک، اردن کیرال، در فیلم شیپور طلایی، تماشاگرش را به سفری خاطرهانگیز در ترکیه میبرد. دوربین او در نقش یک راهنمای سفر، بیننده را به دیدار از این کشور، که فرهنگهای مختلفی دارد، دعوت میکند. فیلم جدا از تصویرهای زیبا و جذاب، با موسیقی و نریشن بسیار دلنشینی نیز همراه است و در پایان میتوان احساس کرد که انگار این گشتوگذار همچنان ادامه خواهد داشت. تصویری بسیار شیک، توریستی، پرنور و رنگ و جذاب. کیرال گفته که تصویربرداری فیلمش، چهار هفته طول کشیده: «از چهار صبح تا پاسی از شب تصویر میگرفتیم.»
حکایت سفرهای بی پایان در سینما و گذر از مرزها، بنمایهْ قصهٔ بسیاری از فیلمهایی است که ما با دیدنشان، تنمان لرزیده است و سینمای بدون مرز از این حکایتهای پر از رنج بشری برایتان بسیار خواهد گفت…