همه کسانی که سر کلاس استاد داریوش مودبیان نشستهاند با لحن جذاب و دوستداشتنی او آشنا هستند. اواسط دوران دانشگاه بود که سر کلاس درس او نشستم. در اولین جلسه بعد از گپ و گفت اولیه، او خیلی جدی و مسلط کارش را شروع کرد.
مسعود انتهای کلاس مینشست، به عادت همیشگی تختهشاسیاش را در میآورد و در تمام طول کلاس طراحی میکرد. انصافا طراحی او با اختلاف زیاد نسبت به من و اکثر دوستان همدورهای، بهتر بود. اساتید مختلف به این رفتار مسعود دو نوع واکنش داشتند؛ بعضی اعتراض میکردند و بعضی دیگر اهمیت نمیدادند؛ اغلبشان شاید اصلا متوجه نمیشدند که دانشجویی ته کلاس نشسته و بدون توجه به درس، طراحی میکند.
واکنش داریوش مودبیان به این موضوع اما، منحصر به فرد بود. او که از همان دقایق اولیه، کل کلاس و البته مسعود را زیرنظر داشت، درحالیکه مشغول نوشتن چیزی روی تخته بود، یکهو برگشت و با همان لحن خاصِ جدیِ طنزآلود گفت: دوست عزیزی که اون ته نشستی! خیلی عذر میخوام از شما!
مسعود: برای چی استاد؟
استاد: یک وقت ما مزاحم شما نباشیم!
مسعود بدون آنکه از رو برود گفت: نه استاد راحت باشید!!!
استاد هم کم نیاورد و اینطور ادامه داد:
خلاصه اگر تُن صدای من شما رو اذیت میکنه یا به هر صورت مزاحم کار شما هستم تعارف نکن، بگو. اگر مزاحمام برم بیرون! بچهها از خنده روده بر شدند اما داریوش مودبیان بدون خنده و کاملا جدی درس را ادامه داد …
این مکالمه، مانند یک سکانس کمدی تقریبا در تمام جلسات آن ترم تکرار شد؛ گاهی حتی دو مرتبه در طول کلاس، بدون آن که تغییری در لحن استاد بوجود بیاد و یا با مسعود تند شود. درواقع او موقعیتی که شاید برخی اساتید دیگر را عصبانی میکرد و منجر به پرخاش آنها به دانشجو میشد را با مهارت تبدیل به یک موقعیت طنز میکرد. این نحوه اداره کلاس و شیوه برخورد ویژه او ،بعد از سالها در ذهنم مانده.
چند روز قبل جایی جملهای را شنیدم که حسابی به دلم نشست: «وقتی ما فردی را به یاد میآوریم، این هنر ما نیست؛ این مربوط به خوبیِ اوست».