Skip to main content

به نظرم تا یک دوره‌ای مثلاً تا اوایل دهه ۸۰ نقد فیلم در بینِ مردم و سازندگانِ فیلم‌ها نفوذ خوبی داشت، بسیاری از فیلمسازان در دیدارهای حضوری ادعا می‌کردند که در موقع ساختن فیلمشان، شب‌ها از بیم این که فردا در نقد فلان نویسنده ضعف‌های فیلمشان ردیف شود، خوابشان نمی‌برد و صحنه‌هایی را که قرار است روز بعد بگیرند، ده‌ها بار توی ذهنشان مرور می‌شود و روی ضعف‌های فیلمنامه بارها کار می‌کنند. بسیار اتفاق افتاد که دست در کارانِ سینما در هر زمانه‌ای موقع دریافت جایزه از نویسندگان سینمایی، اعلام کردند که ارزش این جایزه برایشان از هر تندیس و تشویقی بیشتر است. حالا سال‌ها است از آن فضا فاصله گرفته‌ایم و بُعد این فاصله، سال به سال بیشتر هم شده است. درست از زمانی که فیلمسازان یاد گرفتند بگویند فلان مجله یا روزنامه و کتاب را نمی‌خوانند و درست زمانی که منتقدان در قامت مدیر روابط عمومی فلان فیلم و فلان کارگردان یا بازیگر  ظاهر شدند.

بستگی دارد که فاصله را چگونه تعریف کنیم. اگر این نزدیکی به لحاظ فرهنگی شکل گرفته باشد و فیلمساز و منتقد از معاشرت باهم چیزی یاد بگیرند، طبیعی است که اتفاق ارزشمندی است اما اگر قرار است بوی چلوکباب از آن به مشام برسد. طبیعتاً مهلک است. اطلاع دقیقی از وضعیت خارج ندارم ولی در آنجا رابطه‌ها به لحاظ فرهنگی و احساسی تعریف شده است، ظرفیت نقد شدن و نقادی هم بالاست. در اینجا کافی است به کسی بگویی بالای چشمت ابروست، بیا و ببین چه مصیبتی به پا می‌شود!

البته پاره‌ای از فیلمسازان قبل از کلید خوردنِ فیلمشان علاقه‌مند به مشورت‌هایی هستند، میزان تأثیرگذاری را هم معمولاً آن‌ها باید اعلام کنند.