جنگ، همواره با خود بوی خاک و خون میآورد. صدای آژیرها، دیوارهای ترکخورده، چشمان نگران مادران و بازیهای نیمهتمام کودکان، اینها تصویرهایی است که جنگ در قاب روزگار مینشاند. اما در دل این ویرانی، چیزی هست که حتی انفجار بمبها هم قادر به خاموشی آن نیست: شعله عشق به زندگی که سینما همواره روایتگر و ستایشگرِ آن بوده است.
سینما، صدای حقیقت است؛ بلندتر از غرش بمبها. هنر، صدای آنهایی است که هیچ رسانهای صدایشان نیست. حتی در دلِ آوار، ما همچنان به دنبال زندگی میگردیم. در میان دود و آتش، ما هنوز به دنبال نور میگردیم، با هر فروپاشی، قصهای تازه از سر برافراشتن داریم.
جنگ میتواند ساختمانها را نابود کند، اما نمیتواند رویاهایمان را از هم فرو پاشد. نمیتواند آن شوق درخشان در چشمان یک فیلمساز جوان را خاموش کند. نمیتواند قلم نویسندهای را که حقیقت را به تصویر میکشد، از حرکت بازدارد.
ما، روایتگران سینما و سینماگران افشاگر و صلحطلب، فرزندان وجدان جهانی هستیم. کار ما ثبت رنج انسان است، اما نه برای عادت کردن به آن، بلکه برای به چالش کشیدن وجدانها. جنگ شاید جهان را تیره کند، اما سینما، مشعل روشنی است که راه را نشان میدهد.
ما باور داریم که ساختن هر فیلمِ صادقانهای، گامی در راه دستیابی به صلح است و تا زمانی که حتی یک فریم از حقیقت به ثبت میرسد، هنوز امید زنده است.
نه، جنگ نمیتواند ما را متوقف کند.
ما خواهیم نوشت، و خواهیم گفت، چون سینما، خانه انسان است و هیچ جنگی، خانه ما را ویران نخواهد کرد…