سینمای جنگ، همواره عرصهای برای بازتاب تاریکیها و روشناییهای بشری بوده است؛ از فریادهای بیصدای قربانیان تا امیدی که در دل آوارها زنده میماند. در این میان، فیلم زندگی زیباست (La vita è bella) ساختهی روبرتو بنینی، یکی از درخشانترین نمونههای سینمای ضدجنگ به شمار میرود؛ فیلمی که با زبانی شاعرانه، طنزی تلخ و نگاهی انسانی، تصویری متفاوت از فاجعه جنگ جهانی دوم ارائه میدهد.
زندگی زیباست روایتیست دوپاره، در نیمهی نخست، داستان عاشقانه مردی به نام «گوئیدو» را میبینیم؛ مردی شوخطبع، پر از تخیل و سرشار از امید که با دلباختگیاش به زنی معلم به نام «دورا»، جهانی سرشار از زیباییهای ساده میسازد. دنیای گوئیدو لبریز از بازی و لبخند است، حتی در دل فقر و تبعیض؛ او زندگی را چون معجزهای میبیند که با شوخی، بداههگویی و جادوی عشق میتوان از آن یک افسانه ساخت. این نیمه، سرشار از لحظات کمدی انسانی است که ما را به یاد چارلی چاپلین میاندازد؛ طنزی که از دل رنج میروید اما هرگز رنج را انکار نمیکند.
اما نیمهی دوم فیلم، ورود به دوزخ است؛ زمانی که گوئیدو، همسر و پسرِ کوچکش به اردوگاه کار اجباری نازیها فرستاده میشوند. در این بخش، فیلم با مهارتی کمنظیر، مرزهای واقعیت و خیال را درمینوردد. گوئیدو، با همان روحیه بازیگوش، برای حفظ معصومیت و شادی کودکانه پسرش، اردوگاه را به یک بازی عظیم بدل میکند. او با خلاقیتی اندوهبار، برای پسرش داستانی میسازد که در آن، تمام آنچه پیرامونشان میگذرد، بخشی از یک مسابقهی بزرگ است و جایزهی آن یک تانک واقعی. اینجاست که ضدجنگ بودن فیلم با قدرتی تمامعیار ظاهر میشود: در دل جهنم، پدری با لبخند، دروغی مقدس میسازد تا پسرش طعم هراس را نچشد؛ و چه حقیقتی ضدجنگتر از این که کودک در دل بزرگترین ماشین مرگ بشر، هنوز میتواند بخندد؟
روبرتو بنینی در نقش گوئیدو، اجرایی فراموشنشدنی ارائه میدهد. بازی او ترکیبیست از جنون هنرمندانه، معصومیت کودکانه و مهر پدرانه. او از تقلید صرف چاپلین فراتر میرود و شخصیتی بیهمتا خلق میکند که هم طنز است، هم تراژدی. نیکولتا براسکی، همسر واقعی بنینی که نقش دورا را بازی میکند، سکوت عاشقانه و مقاوم زنی را به تصویر میکشد که با ارادهای بیکلام، تا انتهای فاجعه در کنار خانوادهاش میماند.
کارگردانی بنینی تلفیقیست از طنز بصری، ریتم تئاتری و ضرباهنگ دراماتیک. او دوربین را چون ناظری مهربان به کار میگیرد؛ نه برای نمایش عریانِ خشونت، بلکه برای ثبت پایداری انسان در برابر آن. طراحی صحنه و نورپردازی در نیمهی اول، با رنگهای گرم و حالوهوای رویاگون، و در نیمهی دوم با سایههای سرد و قابهای بسته، بهخوبی دو جهان متفاوت فیلم را مجسم میکنند.
زندگی زیباست نه تنها از نظر موضوعی یک فیلم ضدجنگ است، بلکه از نظر فرمی نیز با سنتهای کلیشهای سینمای جنگ فاصله میگیرد. این فیلم، بدون نمایش مستقیم مرگ و شکنجه، عمق فاجعه را به تصویر میکشد. خشونت در این فیلم از طریق غیبت، سکوت و لبخندهایی تلخ روایت میشود. این انتخاب هوشمندانه، اثرگذاری فیلم را چند برابر میکند، چرا که مخاطب را در سطحی عمیقتر با فاجعه مواجه میسازد.
در نهایت، زندگی زیباست فیلمی است درباره امید، عشق و زیبایی در بدترین زمانهها. فیلمی که ثابت میکند انسان، حتی در میانِ سیمهای بهم پیچیدهٔ خاردار هم میتواند شرافت خود را حفظ کند و برای کودکش دنیایی خیالی بسازد، تا در نهایتِ تاریکی، کورسوی نوری باقی بماند. چنین نگاهی، نه تنها بیانیهای علیه جنگ، که ستایشیست بر انسانیترین وجه ما: توانایی تخیل، حتی وقتی مرگ در یک قدمی ایستاده است…