Skip to main content

زنده‌یاد داریوش مهرجوئی، در مستندِ «الماس در گام لامینور» از فیلم «دختردایی گم‌شده» به‌حق به عنوانِ بهترین فیلم عمرش نام برده است. او بارها در این مستند از تک‌مصرع‌ها، دیالوگ‌ها، و نام این فیلم یاد می‌کند و از این که این فیلم کمتر دیده و مطرح شد اظهار شگفتی می‌کند.
بی‌گمان، «دختردایی گم‌شده» یکی از حیرت‌انگیزترین شاهکار‌های تاریخ سینمای ایران است. چرا؟

این فیلم بر اساس داستانی کوتاه از زنده‌یاد وحیده محمدی‌فر ساخته شده، اثری شاعرانه که به‌ظاهر سوررئال، ازهم‌گسیخته و پر رمز و راز است، اما اگر دقیق‌تر از لحظات آن رمزگشایی کنیم، فیلمی است داستانی، با قالبی منسجم و در اصل، درباره تکامل انسان. مهرجویی در گفت‌وگویی، این فیلم را به لحاظ فلسفی، گذرِ عاشق از مراحل مختلف یک سفرِ اگزیستانسیالیستی برای یافتن معشوق توصیف کرده است.

«دختردایی گم‌شده» از زاویه‌ای دیگر، به مقطعی از تاریخ می‌پردازد که فناوری‌های دیجیتالی و اینترنتی در حالِ گسترش و ایجاد تحولی شگرف بودند، ابزارهای تولید فیلمِ ۳۵میلی‌متریِ آنالوگ در حال ترک صحنه سینما بودند، و هندی‌کم‌های ژاپنی و کره‌ای، ارزان‌قیمت و با طرز کار آسان درحالِ گسترش بودند.

فیلم، بیست و هفت سال پیش نه تنها ورود دوربین‌های همراه را پیش‌بینی کرده، بلکه تاثیر شگرفِ چنین دوربین‌هایی را پدیدآمدن قدرتی خداگونه دانسته که اگر در اختیار دختردایی‌های گمنام و گمشده قرار بگیرد، توفان به‌پا خواهند کرد، پیش‌بینی‌ای که بعدها در جهان به وقوع پیوست.

سکانس تکمیلی این فیلم، نزدیک به سه دهه بعد، نه در جزیره کیش، که در شهر استراسبورگِ فرانسه ساخته می‌شود و این‌بار به جای همسرش، با شعر «وقتی باد با گیسوانت بازی می‌کند، مال منی» را بر زبان می‌آورد.
مهرجوئی و وحیده محمدی‌فر در این اثرِ شاهکار، با صحنهٔ فرود جعبهٔ هندی‌کم سونی، که نماد دوربین فیلم‌برداری شخصی و همراه است، از آسمان به دریا، وقوع یک گذار و یک تغییر پارادایم بزرگ را در زندگی انسان پیش‌بینی می‌کنند: یک انقلاب مبتنی بر فرهنگ ویدئویی و دموکراتیزه‌شدن فیلم‌سازی.
دموکراتیزه‌شدن فیلم‌سازی آرزویی است که حدود یک‌صد سال پیش، ژیگا ورتوف، فیلم‌سازِ برجستهٔ شوروی، در شاهکار بی‌نظیرش، «مردی با یک دوربین فیلم‌برداری» برای تولید آنچه خود، آن را «سینما/حقیقت» یا «سینما/چشم» نامید، اشاره کرده است.

البته مهرجوئی و محمدی‌فر در این فیلم شاعرانه، برخلافِ ورتوف، اتوپیایی را ترسیم کرده‌اند که در آن هر کسی، یا به تعبیرِ فیلم هر دختردایی‌ای، بتواند با دوربین‌های فیلم‌برداریِ همراه، هم فیلم مستند یا سینما/حقیقت بسازد و هم فیلمِ داستانی و شاعرانه، با ظاهری حرفه‌ای.
به بیان دیگر، آن‌ها اتوپیایی را ترسیم کرده‌اند که در آن همه مردم قدرت و توانِ ثبتِ حقیقت و خلقِ فیلم داستانی را دارند. چنین قدرت و توانی با دوربین‌های فیلم‌برداریِ همراهِ گوشی‌ها، ابتدا بیشتر برای ثبت حقیقت در دهه نخست سال ۲۰۰۰ میلادی به اوج رسید و ثبت انبوه داده‌ها، شامل داده‌های عددی، متنی، گرافیکی، صوتی، تصویری و ویدئویی در این دهه، که در مجموع کلان‌داده‌ها نامیده می‌شود، سوختِ مورد نیازِ فناوریِ هوش مصنوعی را برای ساخت یک فناوری تحول‌آفرین، مشهور به هوش مصنوعیِ مولد یا generative AI را از سال ۲۰۱۸ فراهم کرد که کاربردهای گسترده‌ای دارد. یکی از کاربردهای آن در دنیای هنر است که خلقِ فیلم داستانی به سبک هالیوود را برای همهٔ مردم ممکن می‌سازد؛ به بیان دیگر، فناوری هوش مصنوعی مولد نشان داده است که می‌تواند فیلم‌سازی، حتی به سبک هالیوود را دموکراتیزه کند، به گونه‌ای که هر کاربری یا هر دختر‌دایی‌ای بتواند به سبکی حرفه‌ای فیلم‌سازی کند.

 

یک پاسخ بگذارید