فیلم «رم، شهر بیدفاع» ساخته روبرتو روسلینی، نهتنها یکی از نخستین و برجستهترین آثار نئورئالیسم سینمای ایتالیا است، بلکه سندی زنده و صادقانه از چهره عریان جنگ است؛ جنگی که نه در جبههها، بلکه در کوچهها و خانهها و قلبهای مردم میگذرد. این فیلم، تصویرگر لحظاتی است که انسان، در برابر قدرت بیرحم اشغال، نه با تفنگ، بلکه با وجدان و شرافتش مقاومت میکند.
در این فیلم ما با جنگ نه بهعنوان رویدادی تاریخی یا نظامی، بلکه بهمثابهٔ فاجعهای انسانی روبهرو هستیم. چهرههای ساده مردم رم (یک کشیش، یک زن باردار، یک کودک، و یک مبارز مقاومت) با پوست و استخوان خود بهای آزادی را میپردازند.
دوربینِ روبرتو روسلینی، بیهیچ زرق و برقی، بدونِ قهرمانسازیهای مرسوم یا شکوهِ نظامی، بهسراغ درد، گرسنگی، خیانت، و ایمان میرود. در این جهان خاکستری، آدمها فقط برای زنده ماندن نمیجنگند، بلکه برای نجات چیزی والاتر زنده اند:
«کرامت انسانی».
داستان فیلم در روزهای پایانی اشغال رم توسط نیروهای نازی در سال ۱۹۴۴ میگذرد. شخصیت اصلی، جورجیو مانفردی، یکی از رهبران جنبش مقاومت است که توسط نازیها تحت تعقیب قرار گرفته. او در حین فرار به خانهٔ دوستی به نام فرانچسکو پناه میبرد و در این میان با کشیشی به نام دون پیهترو مواجه میشود که بیهیچ تردیدی به او کمک میکند. در روند داستان، خیانتِ یکی از نزدیکان باعث میشود نازیها محل اختفای مانفردی را پیدا کنند و در نهایت، او را بازداشت و شکنجه میکنند. دون پیهترو که شاهد پایداری و مقاومت مانفردی بوده، خود نیز بازداشت شده و در یکی از تأثیرگذارترین صحنههای تاریخ سینما، در برابر جوخه اعدام میایستد؛ در حالی که حتی سربازان آلمانی نیز از شلیک به او سرباز میزنند.
یکی از مؤثرترین جنبههای فیلمِ رم، شهر بیدفاع، ناتورالیسم بیرحمانه آن است. لوکیشنهای واقعی، بازیگرانِ غیرحرفهای، و نور طبیعی، فیلم را به آینهای تبدیل کردهاند که وحشت و امید را همزمان نشان میدهد. کشیشی که در برابر جوخه اعدام میایستد، نماد آن بخش از انسان است که حتی در لحظهی سقوط، از حقیقت دفاع میکند. زنِ جوانی که در خیابان کشته میشود، در حالی که بهدنبال نامزدش میدود، گواهِ عشق و وفاداریای است که جنگ هم قادر به محو آن نیست.
نقشآفرینی آنا مانیانی در نقش پینا، زنی بارداری که در صحنهای تکاندهنده توسط نازیها کشته میشود، از نقاط عطف بازیگری در سینمای جنگ است. بازی قدرتمند آلدو فابریتزی در نقش کشیش دون پیهترو، با چهرهای آرام و نگاهی مصمم، به فیلم وجهی معنوی و اخلاقی میبخشد. روسلینی با همکاری فدریکو فلینی در نگارش فیلمنامه، موفق میشود روایتی انسانی و پرکشش از مقاومت را خلق کند که در عین سادگی، عمقی تراژیک و جهانشمول دارد.
«رم، شهر بیدفاع» همچنین نقدی است بر سکوت جهانی در برابر جنایت.
شهرِ رم، نهفقط بهعنوان پایتخت، که بهمثابهٔ بدنِ زخمی یک ملت نمایش داده میشود؛ بدنی که زیر چکمههای اشغال له میشود اما هنوز قلبش میتپد. کودکانی که در پسزمینه بازی میکنند، یادآور آیندهایاند که هنوز امید به آن باقیست، حتی اگر دیوارهای شهر ترک برداشته باشند.
این فیلم، تنها یک سند از گذشته نیست؛ صدای همیشگی اعتراض در برابر جنگ، فاشیسم، و فراموشی است. روسلینی با ساخت این اثر، دوربین را به سلاحی برای حقیقت تبدیل میکند و سینما را به سنگری برای انسانیت.
«رم، شهر بیدفاع» به ما یادآوری میکند که حتی در تاریکترین لحظهها، امکان ایستادگی هست، و این ایستادگی، خود شکلی از پیروزی است