از میان مجموعهٔ تازهای از فیلمهایی که با امضای فیلمسازان مستقل که شانس اکران پر پردهٔ سینماهای ایران پیدا کرده اند، رها فیلمی است که تلاش میکند میان فرم و معنا، و میان روایتهای شخصی و دغدغههای اجتماعی تعادل برقرار کند، این فیلم ساختهٔ حسام فرهمند کارگردان جوانی است که با جسارتِ فرمی، نگاه روانکاوانه و بستری انتقادی، میتوان از زوایای مختلف فیلمش را تحلیل و نقد کرد.
کارگردان، در نخستین تجربه بلند سینماییاش، تصویری متفاوت از اختلال درونی انسانِ مدرن ایرانی، فروپاشی مناسبات خانوادگی و تلاش برای بازیابی هویت را به تصویر میکشد.
رها ساختار روایی خطی را کنار گذاشه و با حرکت میان گذشته، حال و خیال، درکی پیچیده از زمان و حافظه ارائه داده است. فیلم، قصهٔ زندگی دختری به نام «رها» است که پس از سالها دوری از خانه، به دلیل مرگ مادر، دوباره به خانه برمیگردد اما در بازگشت به خانه، نه فقط با اشیاء و خاطرات، بلکه با حقیقتی سرکوبشده از کودکی خودش روبهرو میشود.
فیلم به شکلی نامحسوس، مرز میانِ واقعیت و خیال را در ذهن مخاطب درهم میآمیزد. هر صحنه میتواند در ذهنِ رها، یا در بستر واقعیت جاری باشد. این ابهام ساختاری، نه بهعنوان یک ترفند فرمالیستی، بلکه بهمثابهٔ بازتاب اختلال درونیِ شخصیت اصلی، محکم و باورپذیر درآمده است.
رها بهعنوان شخصیت محوری فیلم، نه قربانی است و نه قهرمان؛ او در میانه این دو وضعیت معلق است. حضورش بر پرده، همواره با سکوت، تردید، اضطراب و نوعی ترس نهفته همراه است. انتخاب نام او با دوگانگی محتوایی فیلم نیز همخوانی دارد: رهایی از گذشته یا گمشدگی در حال و گذشته و آیندهٔ مبهم؟
دیگرِ شخصیتهای فیلم، بهویژه پدر، نمادی از انکار تاریخی و سکوت اجباریاند. پدری که با انفعال و انکار، حافظه جمعی را تحریف میکند. نقش مادر در این فیلم بسیار منفعل است، در واقع از آغاز نیز حضوری واقعی نداشته و همواره در حاشیهٔ تصمیم گیریهای مردانه کنار زده شده. زنان دیگر فیلم نیز، در اشکال مختلف، گرفتار همین نظام پدرسالار سنتیاند که کارگردان آن را بدون شعار و با بیانی نمادین به چالش کشیده است.
تصویربرداری در رها با رنگهای خنثی، سایههای سنگین و کادربندیهایی محدود شونده، به خوبی فضاسازی روانی فیلم را کامل کرده و دوربین، اغلب در فاصلهای متوسط با شخصیتها میماند و از کلوزآپهای اغراقآمیز پرهیز میکند تا مخاطب از منظرِ یک ناظر بیرونی، به تدریج وارد جهان درونی شخصیتهای فیلم شود. استفاده از آینه، پنجره، درهای نیمهباز و انعکاس اشیا، نشانههایی تکرار شونده در قاببندیها هستند که مضمونِ هویتِ شکسته و خاطرات مبهم را تقویت میکنند.
تدوین فیلم نیز ریتمی کند اما منسجم و در خدمت قصه است؛ سکوتهای طولانی، مکثها و نبود موسیقی در بخشهایی از فیلم، حس تعلیق درونی را به خوبی منتقل میکند. فیلم، به جای آنکه بر تقابلهای پرتنش و دیالوگهای دراماتیک تکیه کند، ترجیح میدهد برای القای پیامش، سکوت و سکون را به خدمت بگیرد
در قلب روایت، مسئله اصلی فیلم تکیه بر حافظه و تروما است. گذشتهای که سرکوب شده و حال را مختل میکند. دخترک در مسیر مواجهه با خاطراتش، نه فقط با ترومای شخصی بلکه با نظامی سرکوبگر و تاریخساز دستوپنجه نرم میکند که ترجیح میدهد فراموشی را بر حقیقت تحمیل کند.
فیلم همچنین بهزیرکانهترین شکل، از حافظه شخصیِ او، پلی بسازد و آن را به حافظه جمعی جامعهای که خاطرهاش با خشونت، سرکوب، سکوت و انکار گره خورده پیوند زند.
پدر، به عنوانِ نمایندهٔ این حافظهسازی دروغین، میکوشد تا خاطرههای گذشته را بازنویسی یا پاک کند؛ درحالیکه دخترش، نماینده نسل جدیدی است که حاضر به پذیرش این تحریف نیست. پایان فیلم، به جای گرهگشایی کلاسیک، با نوعی ابهام به پایان میرسد. گویی رهایی، نه در خروج از خانه یا مواجهه با خاطره، بلکه در پذیرش و سکوت آگاهانه رخ میدهد.
شخصیت این دختر در آخرین سکانس، دیگر آن چهرهٔ مظلوم، مضطرب و مردد نیست، اما هنوز نمیتوان گفت آزاد شده؛ شاید آگاهتر از قبل شده باشد. رها فیلمی است که بیش از آنکه داستان بگوید، وضعیت خلق میکند. روایتی از زنانگی در برابر ساختار مردسالار؛ حافظه در برابر فراموشی و صداقت در برابر تحریف.
این فیلم گام مهمی در سینمای مستقل ایران برای آشتی دادن فرم شاعرانه با مضمون اجتماعی است. حسام فرهمند در نخستین فیلمش نشان داده فیلمسازی دغدغهمند، جسور، و از نظر فرمی مسلط بر زبان سینما است.
اگرچه رها ممکن است برای برخی مخاطبان عام، به دلیل فرم غیرخطی و فضای تاریکش دشوار باشد، اما برای مخاطب جدی سینما، تجربهای غنی، تفکر برانگیز و ماندگار است؛ تجربهای که همچون شخصیت اصلی فیلم، در لایههای درونی ذهن ما، خانه میکند.
نویسنده نقد: مرجان ه.