نگاهی به مهم ترین مرگ ها در سینمای ایران (۲)
مرگ در فیلم «خانهٔ پدری» ساختهٔ کیانوش عیاری، صرفاً یک مرگ ساده نیست، بلکه جنایتی خانوادگیست که از شدت شَنیع بودن و بیرحمی، تا سالها بعد هم هیچکس جرئت ابراز و افشایش را ندارد. این نحس بودن و نامبارکی چنان گریبان عاملان را میگیرد و سرنوشتِ تمام اعضای خانواده را تحتتأثیر قرار میدهد که تا چندین نسل بعد، راه گریزی از آن نیست. فضای رعبآور زیرزمین، بهسبب آگاهیِ مخاطب از وقوع جنایت و دفن جنازهٔ دختر توسط پدر و برادرش در همان مکان، هویتی مستقل پیدا کرده است؛ تا جاییکه حتی ویرانیاش نیز حوادثی غیرقابل پیشبینی در پی دارد.
«دربارهٔ الی» شاهکار اصغر فرهادی، در رابطه با «گمشدن» است؛ گمشدنی که بهاحتمال بسیار، به مرگ انجامیده است. مرگی که هیچ اشارهٔ واضح و مستقیمی به آن نشده، اما از آغاز ثُلث دوم فیلم، تمام شخصیتها و سرنوشتشان را تحتتأثیر قرار میدهد و ادامهٔ فیلم بر همین اتفاق بنا میشود. آدمها رفتهرفته ذاتِ واقعی خود را آشکار میکنند و در این بحران، برخی حتی بدیهیترین اصول اخلاقی را زیر پا میگذارند و همهچیز را به گردن فرد مُرده میاندازند؛ رسمی نکوهیده که بهویژه در حوادث عمومی سالهای اخیر رایج شده است. در این میان، فقط سپیده (با بازی گلشیفته فراهانی) تمام توانش را برای اعادهٔ حیثیت دوستی ـ که حتی نام کاملش را هم بهدرستی نمیداند ـ بهکار میگیرد تا مانع از قصهپردازی دروغین اطرافیان برای سبککردن بار گناهشان شود.
۶- در صحنههای پایانی فیلم «هیوا»، معدود بازماندگان نیروهای ایرانی که در کانالی گیر افتادهاند، خسته، زخمی و تشنه، واپسین لحظات عمرشان را سپری میکنند. «عباس میراب» (با بازی فرهاد قائمیان)، که با وانت خود کار تدارکاتی در جبهه انجام میدهد، قصد دارد وانتی پُر از مجروحان جنگی را به پشت جبهه منتقل کند؛ اما لحظاتی پیش از قرار گرفتن پشت فرمان، با اصابت بمبی منفجر میشود و تمام مجروحان، پودر میشوند. شوک روحیـروانی حاصل از این فاجعه، عباس را مبهوت میکند و او در هیاهوی جنگ، به نقطهای خیره میشود و آوازهای بیزوال سرزمین مادری را زمزمه میکند؛ تا جاییکه دیگر از کل فضای اطراف منفک میشود و در دنیای درونی خود غرق میشود.
رحیم (جمشید هاشمپور) در آستانهٔ فروپاشی جسمی، عباس را میبیند و از او کمک میخواهد. پس از چند بار صدا زدن، عباس به خود میآید و رحیم را در آغوش میگیرد: «جانووا قوربان رحیم… نئه اولوب؟!»
اما همان لحظه، چند تیر شلیک میشود و بلافاصله، عباس هدف گلولههای پیدرپی قرار میگیرد. حرکات اسلوموشنِ تیر خوردن میراب، در کنار پیشزمینههای آوازخوانیاش، صحنهٔ جاندادن او را به رقصی سماعگونه در میانهٔ میدان بدل میکند؛ و شهادتی دیگرگون برایش رقم میزند.