Skip to main content

پنجاه و هشت سال پیش با زنده‌یاد علی حاتمی، هر روز، همهٔ خیابان‌های عالم را بقول خودش پیاده، ول می‌گشتیم و شاید علی در دلش این شعرِ صاحب را زیر لب زمزمه می‌‌کرد: بخیهٔ کفشم اگر دندان‌نما شد، عیب نیست، خنده آرد کفشِ من بر هرزه گردی‌های من!

خب، جوان بودیم و هر دو بیست و دو ساله و دنیایی شور برای عوض کردنِ دنیا در سرمان بود، ضلعِ سومِ رفاقتمان جواد طاهری بود، اصلا این جوادآقا بود که باعث آشناییِ من و علی شد. در تلویزیون ملی که کارمندانش بودیم به ما سه نفر می‌گفتند سه تفنگدار!

علی از همان زمان، شور و حالِ عجیبی برای کار در سینما داشت، وقتی با دوندگی‌های بسیار برای ساختنِ حسن کچل تهیه‌کننده پیدا کرد و با علی عباسی قرارداد بست، ناچار شد از تلویزیون برود. تا آن زمان، ما سه نفر چه آتش‌ها که نسوزاندیم، بماند!

یادم هست زمانی که برندگان بهترین نمایشنامه‌های جشن هنر اعلام شد، انتخابی که به‌نظرمان آنقدر پرت و پلا بود که برای دست انداختنِ انداختن آن لیست، پیاده‌روها را پُر از ریسهٔ خنده می‌کردیم! یک روز هم در یکی از راهروهای تلویزیون، رفتیم روی دو تا صندلی و بسبک مراسمِ بلیط‌های بخت آزمایی، در چهارشنبه‌های آن زمان، برندگان را این شکلی اعلام کردیم: «نمایشنامه‌هایی که با حرفِ نون ختم می‌شوند برنده ده هزار تومان! نمایشنامه‌هایی که با حرف خ ختم می‌شوند برندهٔ…..!

با این همه شیطنتی که در ذات علی بود، در این پیاده روی‌های بی‌پایان، وقتی از مادرش می‌گفت، دنیایش، شور و حالش و رویاهایش با همهٔ حس و حال شاعرانه، دگرگون می‌شد، وجودش تماما عشق می‌شد طوری که حس می‌کردی این آن جوانِ شوخ و شنگِ قبلی نیست و دنیای او در وجود مادرش خلاصه شده. مطمئنم که فیلمِ مادر، زائیدهٔ این سرگشتگی و شیفتگی است که علی به مادرش داشت و من در کمتر کسی چنین حسِ عمیقی را سراغ دارم. می‌دانید که این فیلم، قصهٔ مادری است که در خانه سالمندان زندگی می‌کند اما در روزهای پایانی عمر، به خانه برمی‌گردد تا در کنارِ فرزندانش، که هر کدام در گوشه‌ای به زندگی خود مشغولند نفس‌های آخر را بکشد.

[videopress TCZ18BFW]

در این دهه اخیرچند باری به ایران سفر کردم، اما هیچ گاه دل این را نداشتم که به قطعهٔ هنرمندانِ بهشت زهرا به دیدارش بروم. طاقت اش را نداشتم که به جای او، مزارش را ببینم، و این دوست و همراهم عباس یاری بودکه شگفت زده ام کرد  وقتی گفت در کنارِ گورِ علی حاتمی، زنده‌یاد رقیهٔ چهره آزاد خفته است، همان زن پرمهر و نازنینی که نقش مادر را در فیلم مادر بازی کرد. و روی سنگ گور  علی هم این جمله حک شده است: “ آئین چراغ خاموشی نیست…”