Skip to main content

بمباران اتمی هیروشیما در ششم اوت ۱۹۴۵ یکی از فاجعه‌بارترین رویدادهای تاریخ بشر است؛ نه فقط به‌خاطر قربانیان بی‌شمار آن، بلکه به‌خاطر سایه‌‌ای که تا نسل‌ها بعد بر زندگی انسان‌ها سنگینی می‌کند.

در دنیای سینما، این فاجعه به منبعی برای تأمل، پرسشی اخلاقی و تلاشی برای به‌یادسپاری بدل شده است. فیلم‌هایی که به بمباران هیروشیما می‌پردازند، تنها روایت‌گرِ واقعه نیستند؛ بلکه می‌کوشند به بی‌صداها صدا ببخشند، برای نادیدگان تصویری بسازند، و برای آمارها چهره‌ای انسانی خلق کنند.

Children of Hiroshima (1952) Kaneto Shindo; Nobuko Otowa, Osamu Takizawa

واکنش‌های اولیه‌ی سینمایی از خود ژاپن آغاز شد، جایی که تا سال‌ها پس از جنگ، حتی صحبت از بمباران اتمی ممنوع یا بسیار دشوار بود، به‌ویژه تحت نظارت اشغال‌گران آمریکایی. اما از دهه‌ی ۱۹۵۰، فیلم‌سازان ژاپنی به‌تدریج با احتیاط و شاعرانه به بازتاب این زخم پرداختند. یکی از نخستین و تاثیرگذارترین آثار در این زمینه فیلم کودکان هیروشیما (۱۹۵۲) ساخته‌ی کانتو شین‌دو است؛ فیلمی لطیف و اندوه‌بار درباره‌ معلمی که پس از سال‌ها به هیروشیما بازمی‌گردد و با بازماندگان، کودکانی آسیب‌دیده و روح‌هایی خاموش‌شده روبه‌رو می‌شود. فیلم نه با نمایش و هیاهو، بلکه با سکوت، خلأ و نشانه‌های نبودن، ویرانی را ترسیم می‌کند؛ فیلمی که بیشتر سوگنامه است تا روایت.

LAB Classics: Hiroshima Mon Amour (4K Restoration) - LAB111

 

از دیگر آثار برجسته، فیلم هیروشیما عشق من (۱۹۵۹) ساخته‌ی آلن رنه، فیلم‌ساز موج نوی فرانسه است. اثری شاعرانه، پیچیده و متأثر از خاطره و تروما که عشق، فراموشی و وجدان جمعی را در هم می‌تند. فیلم با تصاویری مستندگونه از قربانیان بمباران و صدای زنی فرانسوی که تجربیاتش را از هیروشیما بازمی‌گوید آغاز می‌شود. عشق او با مردی ژاپنی در دل این شهر سوخته، نه صرفاً داستانی عاشقانه، بلکه تجسمی از برخورد تاریخ‌های شخصی و جمعی است؛ برخوردی که به‌واسطه‌ی ویرانی، امکان عشق را هم از میان می‌برد. این فیلم، هیروشیما را نه پس‌زمینه، بلکه زخمی در روان جمعی بشر می‌بیند؛ زخمی که درمان‌ناپذیر و همواره حاضر است.

Black Rain (1989) | MUBI

باران سیاه

در سال‌های بعد، فیلم‌هایی چون باران سیاه (۱۹۸۹) ساخته‌ی شوهِی ایمامورا، با بی‌پروایی تمام به ترسیم عواقب بمباران پرداختند. این فیلم، که برگرفته از رمانی به همین نام از ماسوجی ایبوسه است، داستان خانواده‌ای را دنبال می‌کند که پس از بمباران با اثرات رادیواکتیو و طرد اجتماعی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. با فیلم‌برداریِ سیاه و سفید و فضایی خفه‌کننده، ایمامورا تصویری تلخ اما واقعی از رنجی ارائه می‌دهد که حتی برای نجات‌یافتگان از مرگ، همچنان ادامه دارد. این فیلم نه برای جلب ترحمِ تماشاگر، بلکه برای پافشاری بر حقیقت ساخته شده است: اینکه جنگ حتی کسانی را که زنده می‌مانند، ویران می‌کند.

Ghibli at GFC 2025: Grave of the Fireflies (1988) – Gateway Film Center

در سینمای غرب، به‌ویژه آمریکا، مواجهه با ابعاد اخلاقی بمباران هیروشیما کمتر رخ داده و اغلب در چارچوب پایان دادن به جنگ جهانی دوم توجیه شده است. با این‌ حال، استثناهایی نیز وجود دارد. فیلم بازی جنگ (۱۹۶۶) ساخته‌ی پیتر واتکینز، هرچند تمرکزش بر حمله اتمی به بریتانیاست، ولی با نمایش ویرانی، فروپاشی نظم اجتماعی و ناتوانی دولت‌ها، ارجاعی روشن به هیروشیما دارد. همچنین انیمیشن قبرِ کرم‌های شب‌تاب (۱۹۸۸)، با آنکه درباره‌ی بمباران آتشین کوبه است، اما در بازتاب رنج کودکان، گرسنگی، بی‌خانمانی و بی‌پناهیِ قربانیان جنگ، با هیروشیما هم‌سویی دارد. فیلمی که با وجود پویانمایی بودنش، تأثیری جانکاه‌تر از بسیاری از فیلم‌های زنده دارد، و یادآور می‌شود که اولین قربانیان جنگ، کودکانِ و بی‌گناه اند.

DR. STRANGELOVE OR: HOW I LEARNED TO STOP WORRYING AND LOVE THE BOMB - Philadelphia Film Society

دکتر استرنج‌لاو

و در ادامه دکتر استرنج‌لاو یا چگونه آموختم نگران نباشم و بمب را دوست بدارم (۱۹۶۴) ساخته‌ی استنلی کوبریک، اثری استثنایی است که ویرانی هسته‌ای را نه تنها به‌مثابهٔ فاجعه، که به‌مثابهٔ پوچیِ کامل نشان می‌دهد. فیلم با طنزی سیاه و هوشمندانه، منطق نظامی، سیاست‌های جنگ سرد و توهم کنترل را به سخره می‌گیرد و نشان می‌دهد که چگونه خودِ سیستم‌هایی که برای پیشگیری از نابودی طراحی شده‌اند، در واقع تضمینی برای وقوع آن هستند. در یک لحظه‌ طنزآلود و وهم‌آلود، فیلم تمام ابعاد جنون‌آمیزِ تصمیم‌گیری درباره‌ی بمب اتم را افشا می‌کند.

آنچه این آثار را به هم پیوند می‌دهد، نه صرفاً نگاه ضد جنگ آن‌هاست، بلکه پافشاری بر این اصل است که نباید هیروشیما فراموش شود یا تطهیر گردد. آن‌ها از ساده‌سازی و پایان‌بندی‌های خوش دوری می‌کنند و ما را در دل اندوه، بی‌قراری و اخلاق حافظه نگاه می‌دارند. این فیلم‌ها از ما نمی‌خواهند که هیروشیما را «درک» کنیم، بلکه می‌خواهند مجبور باشیم همیشه آن را «به یاد آوریم». در جهانی که زرادخانه‌های اتمی هنوز پابرجایند و سخن از جنگ بار دیگر به بازی سیاسی بدل شده، این آثار چونان زنگ هشدار، اسناد هنری و گواهی‌های انسانی باقی می‌مانند.

هیروشیما فقط شهری در گذشته نیست، پرسشی است سوزان در زمان حال: «ما در آینده چه خواهیم شد، و چه باید به یاد بیاوریم تا به آنچه نباید، تبدیل نشویم؟» سینما، در بهترین حالتش، پاسخی نمی‌دهد؛ بلکه سکوتِ پس از انفجار را باقی می‌گذارد—و وظیفه‌ شنیدن را به ما واگذار می‌کند…