اُل کریستیان مدسِن، کارگردان شاخص دانمارکی را در جشنوارهٔ تسالونیکی در یونان ملاقات کردم. او هفت فیلم با خودش به جشنواره آورده بود، میگفت: «پیامِ تمامی فیلمهایم این است که مردم بدون ارتباط با هم چیزی نیستند.»
اغلبِ فیلمهای او لوکیشن فیلمهایشان در کشورهای مختلف است و مِدسن، گروهش را برای تولید این فیلمها به سفرهای طولانی برده است، میگوید: «من برای تولید هر فیلم بساطم را از این کشور به آن کشور میبرم، چون نمیخواهم بازیگران و گروه فنیام موقع ساخت فیلم دوباره به همان شرایط زندگیِ روزمره برگردند. دوست دارم آنها از فضای فیلم خارج نشوند؛ برای یکی از فیلمهایم راهی آرژانتین شده بودم، همزمان با فیلمبرداری در این کشور زیبا، به دیدن بازیهای فوتبال میرفتم و خودم را در بین جمعیت گم میکردم.»
مدسن را بعد از دیدنِ یکی از فیلمهای غافلگیرکنندهاش ـ یک قصهٔ عاشقانه ـ همراه تماشاگران میبینم؛ میگوید: «بعضی از این فیلمها را بیش از ده سال است ندیدهام، به همین دلیل الان که همراه تماشاگران به تماشایِ آنها مینشینم، گاهی فکر میکنم یا دارم فیلم جدیدی میبینم یا کارگردان فیلم، شخص دیگری است!» او که چندی پیش، از سینمای ایران فیلمِ دربارهٔ الی… را رویِ DVD دیده بود میگفت: «فوقالعاده بود. خیلی این فیلم را دوست داشتم، اما بیشتر مشتاقِ دیدنِ جدایی نادر از سیمین هستم، چون خودم هم سه فیلم دربارهٔ روابط زناشویی ساختهام. تا آنجا که خبر دارم شانسی که شما آوردهاید این است که با عرضهٔ ارزانِ فیلمهای خارجی، در جریان کموکیفِ سینمایِ دنیا بهخصوص هالیوود هستید اما اکران سینماهایتان را برای خودتان نگه داشتهاید.»
مدسن که فیلم کات ساختهٔ امیر نادری را در تسالونیکی دیده، میگوید: «فیلم نادری ظاهری خشن، اما درونمایهای کاملا شاعرانه دارد. پیام او همان چیزی است که شما الان دارید در کشورتان انجام میدهید و راهِ نمایش فیلمهای مخرب را بر پردهٔ سینماهایتان بستهاید؛ منتهی باید مراقبت کنید که همین جنس فیلمها را تهیهکنندگان خودتان نسازند.» میگویم: «میسازند!»
مدسن در مصاحبه با خبرنگاران هم گفت: «بخشی از فیلمهایم را به خاطر احیایِ سینمای دانمارک ساختم، با بودجهٔ بسیار کم، اما کارِ بیشتر روی فیلمنامه. مثلا نگارش فیلمنامهٔ شعله و لیمو نُه سال وقت من را گرفت.»

یک قصهٔ عاشقانه
از هفت فیلمی که از او به نمایش درآمد، چند فیلم را دیدم. یک قصهٔ عاشقانه به لحاظ مضمون به آتشبس ساختهٔ تهمینه میلانی و ایدهٔ مرکزیِ کودک درون بسیار نزدیک است؛ هرچند این دیگر چند گام جلوتر از کودک درون است یا شاید بشود اسمش را جنون گذاشت: «کایرا و مِد در سی سالگی دارای دو فرزند و زندگیِ خوبی هستند اما خلبازیهای زن جوان باعث ایجاد آشفتگی زیادب در زندگیشان میشود تا جایی که به توصیهٔ پزشکان، او باید روانهٔ یک بیمارستان روانی شود. اول بار دیوانگیاش زمانی گل میکند که همراه بچههایش راهیِ استخر شده. او برای بازی با آنها وارد استخر مخصوص بچهها میشود؛ این صحنه ابتدا بسیار دلنشین و احساسی به نظر میرسد اما در ادامه، مادر مهربان آن قدر در حرکتهای کودکانه و بازی با بچهها اغراق میکند که ناچار میشوند با کمک نگهبان او را از استخر بیرون بکشند. از این لحظه به بعد خلبازیهایش اوج میگیرد و در پایان پس از کشوقوسهای بسیار به کانون خانواده برمیگردد. او در جشن تولدش، با نامهای در قوارهٔ یک رومیزی اشک تماشاگرش را درمیآورد؛ نامهای که زن برای شوهرش نوشته و از روزها و شبهایی یاد کرده که حرفهایی برای گفتن داشته اما مرد آن قدر درگیر کارهای عادی و روزمره بوده که برایش وقت نگذاشته، در کنارش نبوده و با او حرف نزده است…»
مدسن در پایان این فیلم راهحل خوبی برای دو شریک زندگی پیشنهاد میکند: «وقتی با کلام نمیتوانید با هم حرف بزنید، حرفهایتان را روی کاغذ بنویسید؛ ولو کاغذی در ابعاد یک رومیزی!»
فیلم روزی که مردیم هم داستان یک حملهای تروریستی است که ۱۴ و ۱۵ فوریه سال ۲۰۱۵ در شهر کپنهاگ رخ داد و واکنشهای زیادی در شهرهای اروپایی ایجاد کرد.
مدسن میگوید در این فیلم زاویهٔ کوچکی از فجایعی را که این قبیل مبارزههای باصطلاح آزادیخواهانه در جوامع ایجاد میکند را به نمایش گذاشتم و نشان دادم که این موجها جز از بین بردن زنها و کودکانِ بیگناه، نتیجهای ندارد.

عروسی سینان
مِدسن در فیلم دیگرش عروسی سینان، از یک قصهٔ تجاری که حداقل در سینمای ایران بهوفور تبدیل به فیلمهای بیخاصیت شده، فیلمی دیدنی و تأثیرگذار ساخته است. فیلم قصهٔ یک خانوادهٔ مرفه ترکِ تبعهٔ دانمارک است.