هر چند ژان مورو (Jeanne Moreau) ستارهٔ برجستهٔ سینمای فرانسه که در سال ۲۰۱۷ از جهان رفت، در طولِ حیاتِ بازیگریاش، دو دوره رئیسِ هیات داورانِ جشنواره کن بود و در سال ۱۹۶۰ جایزهٔ بهترین بازیگر زن را برای فیلم مُدراتو کانتابیله از این جشنواره گرفت، اما علاقهٔ چندانی به این جشنواره نداشت.
مورو چهره هنرمند، زیبا و محبوبِ سینمادوستانِ جهان، نخستین زنی است که برای عضویت در فرهنگستان هنرهای زیبای فرانسه برگزیده شد و در سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۹۵، ریاست هیأت داورانِ جشنواره کن را به عهده داشت اما چندان دلِ خوشی از این جشنواره نداشت، میگفت: «من در اکثرِ جشنوارههای دنیا حضور داشتهام، اما بسیاری از آنها ازجمله کن را دوست ندارم. برایم جالب است که مثلا در جشنوارهای مثل سنسباستین (sansebastian) در اسپانیا، مردمِ عادی تا این حد جذبِ فیلمها میشوند و راحت به سینما میروند، اما در کن، بیشتر زرق و برق و فیگورِ سلبریتیها و چهرههای معروف است که مورد توجه مردم و عکاسان قرار میگیرد تا فیلمها.
در سنسباستین، همه چیز با کن تفاوت دارد. در کن، انگار به یک پست رسمی در حکومت نیاز دارید تا بتوانید وارد سینما شوید و فیلمی را تماشا کنید.» مورو، این حرفها را همان شبی زد که سال ۲۰۰۴ من هم به عنوانِ یکی از مهمانان جشنواره، در ضیافتِ شام به افتخار او دعوت شده بودم و مورو رییس هیات داوران بود.
آن سال در بینِ چهرههای معروف جهانی، دیدن ژان مورو برایم بسیار جالب بود. بازیگرِ هنرمند، محبوب و برجسته سینمای فرانسه که درکنارِ خوزه ساراماگو، جیم جارموش، برونو گانتس و… رییس هیأت داوران بود و فیلم نیوهمانگ ساختهْ بهمن قبادی، جایزهْ اول را گرفت. در مراسم افتتاحیه ژان مورو ی ۷۸ساله، با لباسی بسیار ساده اما جالب به رنگ سفید، چنان هنرمندانه از پلههای صحنه پایین آمد و چنان ریتمی به حرکتهایش داد که انگار یک بالرینِ هجده ساله است که خرامان به سوی تماشاگران میآید؛ بدون هیچ لرزش و نشانی از خستگی، درست مثل یک ورزشکار دوپینگ کرده و پر انرژی. او برای سومین بار در همان سال، بر کرسیِ ریاست یک هیأت داوری در اروپا تکیه زده بود؛ آن هم پس از جشنوارههای مهمی مثل برلین و ونیز. آقای میگل مدیر جشنواره سن سباستین میگفت: «ریاست هیأت داوری به واقع در قد و قوارهٔ خانم مورو است. باهوشِ سرشار و تجربهٔ فوقالعادهای که او دارد، منتظر نتایج بسیار خوبی در داوریِ امسال باشید.
مورو کارش را با تئاتر آغاز کرد و موفقیتهایش در سینما آسان به دست نیامد؛ تا سالها چهرهٔ چندان شناخته شدهای نبود و کسی جدیاش نمیگرفت تا این که با فیلمهای آسانسوری به سویِ سکوی اعدام و عشاق به کارگردانیِ لویی مال به یک چهرهٔ جهانی تبدیل شد و جلویِ دوربینِ فیلمسازانِ شاخصی مثل آنتونیونی، تروفو واورسن ولز رفت. در چند باری که روی صحنه آمد و در همان شبی که همراه او و گروهی از داوران و برندگان جشنواره به دیداری که با هم داشتیم، هرگز باب گفت و گوی مفصل را باز نکردم چون میل نداشتم تصویر رویایی که با فیلمهایش در ذهنم داشتم، نقش بر آب شود. وقتی با آن صلابت از پلههای چوبی دکوراتیو که روی سن درست کرده بودند، پایین میآمد احساس میکردم انگار همان شخصیت تنها، گرفتار و دربه درِ فیلم آسانسوری به سوی سکوی اعدام لویی مال است که در تاریکیِ شب، خیابانهای سرد و غم گرفتهٔ پاریس را طی میکند تا به دلدارش برسد؛ سرگردانیهایی را که در فیلم شبِ آنتونیونی هم در خیابانهای میلان تکرار کرد، با همان تحرک فیلم ژول و ژیم (تروفو) و پیرزن خیابان گرد فیلم داستان جاوید (اورسن ولز). یکی از بروبچه های جشنواره به شوخی میگفت «این پلهها خیلی سمبولیک اند چون ستاره ها به هر حال باید از پلههای شهرت پایین بیایند!»
بازیگری که طی ۶۰ سال، در بیش از ۶۲ نمایشنامه، ۱۳۵ فیلم سینمائی، ۲۷ فیلم و سریال تلویزیونی ایفای نقش کرد و نزدیک به ۹۰ ترانه از خودش به یادگار گذاشت.
همان شب در مهمانی شام، او حرف های جالبِ بیشتری زد که نشانهای از توانایی و پختگیاش بود: «سینما آینهٔ جهان است، ما میتوانیم رویِ تماشاگرانمان به شکلی تأثیر گذار مؤثر واقع شویم. بنابراین بگذارید در رویاهایمان مهربانی، آزادی و چرا که نه، عشق را ببینیم…»
البته که بعد از مرگش، امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، از خدمات او را بسیار باارزش نامید و مورو را «مظهر سینما» خواند و گفت: «او دارای روح آزادی بود که همیشه در حال شورش علیه نظام متعارف در جامعه بود.»