همهْ ما گاه دچار لحظاتی میشویم که سخت از روندِ زندگی گلایهمند میشویم و با دلخوری و بغض از خودمان میپرسیم چرا همه چیز تا این اندازه سیاه، دلهرهآور و دلگیراست، گاهی هم با دیدنِ فیلمی، سریالی، خواندنِ کتابی یا شنیدنِ خبری تا مدتها روی تنمان سنگینیِ آواری را حس میکنیم…
با این همه، وقتی سریالِ وحشی ساختهٔ هومن سیدی را میبینیم تازه میفهمیم زندگی چقدر میتواند تلختر، سیاهتر و بیرحمتر از چیزی باشد که در ذهنمان داریم…
داستانِ این سریال با سکانسی در عمقِ یک معدن، کلید میخورد، معادنی که بسیاری از آنها بخاطر پولدوستیِ صاحبانشان فاقدِ کوچکترین امکاناتِ ایمنی اند و این اواخر بارها و بارها خبرهای تلخی خواندهایم که بخاطر ریزشِ فلان معدنِ ذغال سنگ یا غیره، جانِ چه انسانهایی فدای این بیتوجهی و پولدوستیها شده است.
حالا در سریالِ وحشی با صاحبِ معدنی مواجه هستیم که از پرداخت دستمزد کارگرانش سر باز میزند و داوود (جواد عزتی ) و همکارانش که کارگرانِ این معدن هستند، از دست او کلافه و معترض هستند.
البته داوود مردی است با قلبی پاک، که درگیرِ یک زندگیِ سگی، دشوار و پر تلاطم است و برای بقا دست و پا میزند.
او مخالفِ ادامهٔ درگیری با صاحب معدن است و برای تولد دختر بچهٔ دوستش که هنگام تنشهای کارگریِ داخل معدن، مجروح و بستری شده، از همکارانش پولی جمع میکند تا برای دخترک، عروسک بخرد.
تراژدی زندگی داوود از آنجا آغاز میشود که او موقع رفتن به خانه، با خوش قلبی، هنگام رانندگی، دو بچهٔ کوچک را سوار اتومبیلش میکند تا سر راه، آنها را به خانهشان برساند. او زمان صحبت با بچهها، دلسوزانه به آنها نصیحت میکند هرگز سوار ماشینِ غریبهها نشوند. یکی از بچهها که دختری بزرگتر از برادرش است و حس مادری دارد، به داوود شک میکند و با وحشت، درِ پشتی ماشین را باز میکند برادرش را از ماشین به بیرون پرتاب میکند و خودش هم بدنبال او بیرون
میپرد.
داوودِ بیچاره با نگرانی ترمز میکند و با نگرانی از ماشین بیرون میپرد اما از بخت بد متوجه میشود که هردو بچه مرده اند.
این صحنه را سیدی چنان با ظرافت و باور پذیر به تصویر کشیده که موقع دیدن آن قلبمان به درد میآید. پسرک لحظهای میایستد و بعد با چنان شکوهی به زمین فرو میافتد که شاید خیلی از بازیگران کارکشته هم نتوانند این حرکت را با چنین مهارتی انجام دهند. همین جا باید بگویم که بازی گرفتن از نابازیگران، یکی از ویژگیهای فیلمهای سیدی است. بخشی از باورپذیری صحنهها هم مدیونِ انتخاب بازیگرانی است که آنها را قبلا در هیچ فیلم یا سریالی ندیده ایم و این امتیازی شده برای قابل باور ساختنِ شخصیتهای سریال.
دادگاه، داوود را که در این حادثه بیگناه است، بهخاطرِ قتل بچهها محکوم میکند، اما او از آنچه اتفاق افتاده به هیچ کس حرفی نمیزند غافل از اینکه فیلمساز دامی دیگر در قصهاش برایش پهن کرده است! در ادامهٔ ماجرا، کودکی با اصرار او را به دیدن پدربزرگش میبرد که از دوردست صحنهٔ پرت شدن بچهها را از داخل ماشین دیده اما قصد اخاذی از داوود را دارد. در این برزخ، از بد حادثه پیرمردِ کلاش هم از ترسِ خشمِ داوود، سکته میکند و قتلی دیگر به گردنِ قهرمانِ قصهٔ ما میافتد.
داوود هم در اوج استیصال تصمیم میگیرد از کشور فرار کند، اما با دستگیری اومجموعهٔ بدبیاریهایش کامل میشود و به زندان میافتد.
سالها قبل وقتی فیلم قطار نیمه شب را که در ترکیه فیلمبرداری شده، میدیدم ازخودم میپرسیدم چه مخوف است تصاویری که کارگردان از زندانهای ترکیه گرفته، اما وحشی نشان میهد که در زندانهای ما هم دنیای پنهانِ دهشتناکی پشت این دیوارهای بلند وجود دارد.
قهرمانِ مظلوم و بیگناه، وحشتزده از حکمِ دادگاه، ناچار به دروغ گویی میشود تا جایی که وکیلِ تسخیری او (نگار جواهریان) وارد قصه میشود و با دفاعیاتی که از او میکند، داوود آزاد میشود و بین آنها عشقی یک طرفه شکل میگیرد، در ادامه، داوود بار دیگر سروکارش به دادگاه کشیده میشود و در زندان با حملهٔ قاچاقچیان زندانی، چنان مجروح میشود که کارش به بیمارستان میکشد.
سکانس آخر فیلم، آنجا که زنی، دل به مهر داوود بسته، وکیلش او را مقصر و قاتل میداند و سرنوشتی دهشتناک برایش رقم میزند، اوج این مجموعه است، جایی که هومن سیدی منِ تماشاگر را هم مبهوت میکند و با مهارت و تواناییِ مثالزدنی به بیننده میباوراند که بیعدالتیِ بیرحمانهای بنام قانون، میتواند انسان بیگناهی را نابود کند.
شخصیت سازیهای سریال وحشی در اوج است، و بارز ترینِ آن، پرورشِ شخصیت اول است، آدمی که پروردهٔ محیطی خشن و فقیر است، که در اوج شفقتِ نهفته در وجودش، مثل حیوانی وحشی از سایه خودش هم وحشت دارد و میداند اعتراف به واقعیت، تبدیل به سندی علیه خودش و گناهکار بودنش میشود.
پرداخت سریال نشان میدهد که هومن سیدی شخصیتهای این فیلم را با پوست و گوشت و استخوان درک کرده و میشناسد.
بیشک با ایفای نقش داوود، جواد عزتی بهترین بازیِ کارنامهٔ بازیگریاش را عرضه کرده است.
فضاهای مجموعهٔ وحشی، همه پوشیده از خشونت، چرکی، ناامیدی و تیرگی است و بشکلب یکپارچه با شخصیتهای قصه جور شده و متناسب با فضا پیش رفته است.
هومن سیدی فیلمسازیست که زبان تصویر و قصه گوییِ سینمایی را بخوبی میشناسد و این خصوصیت، امتیاز دیگری برای این مجموعه است.
سیدی بعد از قورباغه و جنگ سوم جهانی پایش را دوباره روی زمین گذاشته و عوضِ نقل زندگی آدمهای پولدار و طبقه بالا و دنیاهایی تخیلی، قصهٔ مردی را به تصویر کشیده است که در همین حوالی زندگی میکند، پایینترین محلِ تهران. تهرانِِ خودمان…
***
منتظر فصل دوم هستیم تا ببینم وحشی چه خواهد کرد و وحشی کیست؟